جدول جو
جدول جو

معنی اوریوله - جستجوی لغت در جدول جو

اوریوله
(لَ)
شهری قدیم از اعمال اندلس از ناحیۀ تدمیر. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
اوریوله
(اُ لَ)
شهری است به اسپانیا. (معجم المطبوعات). نام قصبه ایست در اسپانیول در جهت جنوبی بلنسیه و این همان خطه ای میباشد که در زمان اعراب تدمیر نامیده می شد. این قصبه در ساحل نهر شقوره و 20 کیلومتری از شمال شرقی مرسیه واقع گشته و جمعیت آن به 18000 تن بالغ می گردد باغ و باغچه های فراوان دارد و در زمان اعراب کثرت و لطافت و لذت میوه هایش مشهور و مسقط رأس پاره ای از مشاهیر علما نیز بوده است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری ویروسی در دو غدۀ بناگوشی که زیر مجرای شنوایی قرار دارد تولید می شود و موجب آماس و التهاب آن ها می گردد، بناگوشک
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَ / لِ)
دهی است از بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 500 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، قلمستان، میوه و توتون است و زیارتگاهی بنام نجم الدوله دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بمجاز به معنی گردیدن و اتصاف است: امسی زید ضاحکاً. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی و از ’مسو’ است، تباهی و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی مهموز اللام است، بازگشتن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 20)
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج کوهستانی و سردسیری است. سکنه آن 370 تن. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
شهری بمشرق اندلس از ناحیت تدمیر. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ رِ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، در 14 هزارگزی شمال غرب کوزران و 3 هزارگزی مغرب راه کوزران به ثلاث در دامنۀ کوه بنی گز، در منطقۀ سردسیری واقع است و 220 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه، محصولش غلات و حبوبات و چغندرقند و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نورولۀ بزرگ و نورولۀ کوچک، فاصله دو قسمت از یکدیگر در حدود هزار گز است و نورولۀ بزرگ 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بناگوشی. بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس. علائمش آماس و دردناکی غدۀ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب، و کمونش 12 تا 26 روز است. یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل) شود. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
ارمولهالعرفج، پاره ای از شاخ عرفج که بر تنه مانده باشد بعد از بریدن. ج، ارامل، ارامیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
غلام ٌ ارموله، پسر محتاج مسکین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
آشی است مانند کاچی و آنرا از آرد میده پزند. (برهان قاطع). طعامی است مانند کاچی که بعربی سخینه گویند و مردم درویش میخورند. (شمس اللغات). آردوله. آردهاله، بیرون شدن آب از سر ظرفی. ارذام قصعه، لبریز شدن کاسه و جز آن. بی-رون شدن آب از سر کاسه. (منتهی الأرب) ، ارذام برخمسین و جز آن، از پنجاه درگذشتن عمر و مانند آن
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 95 هزارگزی شمال میناب و 8 هزارگزی غرب راه میناب به گلاشکرد، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش خرما، شغل مردمش زراعت است. مزارع محمودی و مغنیان جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حِ وَلَ / لِ)
دورحولی. دلبوث. سیف الغراب. سوسن احمر. سنخار. ماخاریون. فاسغانیون. سوسن بری. کسیفیون. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
اوریوله. اریواله. رجوع به اریول شود: و یقال ان اریوله هی تدمیر و هی اسم ملک ملکها من قدیم و منه اخذها المسلمون حین الفتح. (نخبه الدهر دمشقی ص 245)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اوریب. اریب. بر وزن و معنی اوریب است که به ترکی قیقاج و بعربی محرف گویند. (برهان) (هفت قلزم). رجوع به اریب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوریون
تصویر اوریون
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابریوله
تصویر کابریوله
فرانسوی چین تاکی (تاک طاق) شکاری (اتومبیل کروکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوردونه
تصویر اوردونه
فرانسوی رست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذریونه
تصویر اذریونه
بخور مریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیویه
تصویر اولیویه
((اُ یِ))
الویه، یکی از انواع سالادها که معمولاً از سیب زمینی، تخم مرغ، گوشت مرغ، خیارشور، سس و افزودنی های دیگر تهیه می شود
فرهنگ فارسی معین