معنی اودیه - جستجوی لغت در جدول جو

اودیه: جمع وادی، رودها، دره ها جمع وادی رودها رودخانه ها، دره ها فرجه های بین کوهها و پشته ها که مجرای سیل شود

فرهنگ لغت هوشیار

اودیه: وادی ها، سرزمین ها، فضاها، جایگاه ها، گشادگی های میان دو کوه، دره ها، رودخانه ها، جمع واژۀ وادی

تصویری از اودیه — تصویر اودیه

فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابدیه — تصویر ابدیه

جاودانگی پایندگی هماییکی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از احدیه — تصویر احدیه

یگانگی، مقام الوهیت، غیر قابل قسمت بودن ذات خدا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ادویه — تصویر ادویه

داروها، ج دوا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اولیه — تصویر اولیه

نخستین

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از دودیه — تصویر دودیه

پیچک پاپیتال

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اندیه — تصویر اندیه

جمع ندی. شبنمها نمهای صبحگاهی، خاکهای نمناک، بخورها

فرهنگ لغت هوشیار

جمع وعا، آوند ها جمع وعا ظرفها، مجاری ترشحی بدن، یا اوعیه شیر. مجاری شیری

فرهنگ لغت هوشیار

نخستینی مونث اولی نخستین پیشین: حالت اولیه تربیت اولیه، جمع اولیات

فرهنگ لغت هوشیار

چهل درم از اندازه ها مقیاسی است برای وزن و آن را برابر با 12، 1 رطل 5، 7 مثقال 40 درم خالص نوشته اند، جمع اواقی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اوهیه — تصویر اوهیه

هوای دم کرده هوای دره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ادویه — تصویر ادویه

گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دوا

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اوقیه — تصویر اوقیه

جزئی از رطل، یک دوازدهم رطل، قریب ۷ مثقال

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اوعیه — تصویر اوعیه

وعاها، خنورها، آوندها، ظرف ها، جمع واژۀ وعا

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اندیه — تصویر اندیه

ندیٰ ها، نم ها، شبنم ها، باران ها، گیاهان تازه، خاکهای نمناک، بخشش ها و دهش ها، بخورها، جمع واژۀ ندیٰ

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ادویه — تصویر ادویه

((اَ یِّ))

جمع دواء، داروها، عموم دیگ افزارها از هر نوع مانند، فلفل، دارچین، زیره

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اولیه — تصویر اولیه

((اَ وَ یِّ))

مؤنث اولی، نخستین، پیشین

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اوعیه — تصویر اوعیه

((اَ یا اُ یِ))

جمع وعاء، ظرف ها، مجاری ترشحی بدن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اندیه — تصویر اندیه

((اَ یِ))

جمع ندی، شبنم ها، نم های صبحگاهی، خاک های نمناک

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اولیه — تصویر اولیه

Primitive

دیکشنری فارسی به انگلیسی

первобытный

دیکشنری فارسی به روسی

primitiv

دیکشنری فارسی به آلمانی

первісний

دیکشنری فارسی به اوکراینی

prymitywny

دیکشنری فارسی به لهستانی

原始的

دیکشنری فارسی به چینی

primitivo

دیکشنری فارسی به پرتغالی

primitivo

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

primitivo

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

primitif

دیکشنری فارسی به فرانسوی

primitief

دیکشنری فارسی به هلندی

ดั้งเดิม

دیکشنری فارسی به تایلندی

primitif

دیکشنری فارسی به اندونزیایی

تدجينٌ

دیکشنری فارسی به عربی

आदिम

دیکشنری فارسی به هندی