جدول جو
جدول جو

معنی ادویه

ادویه((اَ یِّ))
جمع دواء، داروها، عموم دیگ افزارها از هر نوع مانند، فلفل، دارچین، زیره
تصویری از ادویه
تصویر ادویه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ادویه

ادویه

ادویه
گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دوا
ادویه
فرهنگ فارسی عمید

ادویه

ادویه
جَمعِ واژۀ دَواء. داروها. عقاقیر: هر کس بکاشان... رسیده... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقۀ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه تاریخ یمینی ص 22).
لغت نامه دهخدا

ادبیه

ادبیه
منسوب به ادب. هر یک از فن های ادب یکی از دانشهای ادب آنچه پیوستگی و بستگی به ادب دارد، جمع ادبیات
فرهنگ لغت هوشیار

جادویه

جادویه
دراسمایی نظیر (هرمزجادویه) و (بهمن جادویه) (جاذویه) بمعنی شفیع و واسطه است
فرهنگ لغت هوشیار

اودیه

اودیه
جمع وادی، رودها، دره ها جمع وادی رودها رودخانه ها، دره ها فرجه های بین کوهها و پشته ها که مجرای سیل شود
فرهنگ لغت هوشیار