اوباردن. اوباریدن. فروبردن. (آنندراج). بلع کردن و ناجاویده بگلو فروبردن. بلعیدن بدون جاویدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : بر من نهاد روی و بیوبرد سربسر نیرنگ و سحر خاطر و فکرم چو اژدها. معزی
اوباردن. اوباریدن. فروبردن. (آنندراج). بلع کردن و ناجاویده بگلو فروبردن. بلعیدن بدون جاویدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : بر من نهاد روی و بیوبرد سربسر نیرنگ و سحر خاطر و فکرم چو اژدها. معزی
افکندن، به دور انداختن، انداختن، پرت کردن بر زمین زدن کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش افشاندن، پاشیدن حذف کردن پدید آوردن فکندن
اَفکَندَن، به دور انداختن، انداختن، پرت کردن بر زمین زدن کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش افشاندن، پاشیدن حذف کردن پدید آوردن فَکَندَن
چیدن، چیدن گل، بالای هم چیدن، روی هم گذاشتن، انباشتن، فراهم آوردن، کنایه از آفریدن، آفرینش، برای مثال بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی - ۵۲۱)
چیدن، چیدن گل، بالای هم چیدن، روی هم گذاشتن، انباشتن، فراهم آوردن، کنایه از آفریدن، آفرینش، برای مِثال بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی - ۵۲۱)
بلع کردن، بلعیدن، فرو بردن به حلق، ناجویده فرو بردن، برای مثال به دشت ار به شمشیر بگذاردم / از آن به که ماهی بیوباردم (رودکی - ۵۴۳)، ایمن مشو از زمانه زیراک او / ماری ست که خشک و تر بیوبارد (ناصرخسرو - ۲۵۳)
بلع کردن، بلعیدن، فرو بردن به حلق، ناجویده فرو بردن، برای مِثال به دشت ار به شمشیر بگذاردم / از آن بِه که ماهی بیوباردم (رودکی - ۵۴۳)، ایمن مشو از زمانه زیراک او / ماری ست که خشک و تر بیوبارد (ناصرخسرو - ۲۵۳)
بازبردن: کشف، وابردن اندوه، وابردن پرده. (ترجمان القرآن). استکشاف، فرج، وابردن اندوه و غیره. (منتهی الارب) : آوازی شنود که هان اگر میخواهی تا نعمت جملۀ دنیا وقف تو کنم اما اندوه خویش از دلت وابرم که اندوه و نعمت دنیا هر دو در یکدل جمع نیاید. (تذکره الاولیاء) ، وابردن (نان) ، واکردن وپهن کردن خمیر نان باشد بجهت لواش پختن. (برهان)
بازبردن: کشف، وابردن اندوه، وابردن پرده. (ترجمان القرآن). استکشاف، فرج، وابردن اندوه و غیره. (منتهی الارب) : آوازی شنود که هان اگر میخواهی تا نعمت جملۀ دنیا وقف تو کنم اما اندوه خویش از دلت وابرم که اندوه و نعمت دنیا هر دو در یکدل جمع نیاید. (تذکره الاولیاء) ، وابردن (نان) ، واکردن وپهن کردن خمیر نان باشد بجهت لواش پختن. (برهان)