بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، اورت، معتدٌ به، بی اندازه، غزیر، مفرط، موفّر، جزیل، متوافر، درغیش، موفور، عدیده، خیلی، به غایت، کثیر در علوم ادبی در علم عروض بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل می شود
بِسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، اُوِرت، مُعتَدٌ بِه، بی اَندازِه، غَزیر، مُفرِط، مُوَفَّر، جَزیل، مُتَوافِر، دَرغیش، مَوفور، عَدیدِه، خِیلی، بِه غایَت، کَثیر در علوم ادبی در علم عروض بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل می شود
جمع واژۀ حافر. سم های ستوران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سم های اسبان و این جمع حافر است که بمعنی سم اسب و خر باشد. (غیاث از کشف و منتخب). رجوع به حافر و حافره شود. - ذوات الحوافر، سم داران چون اسب و خر
جَمعِ واژۀ حافر. سم های ستوران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سم های اسبان و این جمع حافر است که بمعنی سم اسب و خر باشد. (غیاث از کشف و منتخب). رجوع به حافر و حافره شود. - ذوات الحوافر، سم داران چون اسب و خر
کنیزکان که در مشک آب کشند، زوافر مجد، اسباب و امور که بدان مجد قوت گیرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ زافره. (اقرب الموارد). رجوع به زافره شود
کنیزکان که در مشک آب کشند، زوافر مجد، اسباب و امور که بدان مجد قوت گیرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ زافره. (اقرب الموارد). رجوع به زافره شود
جمع واژۀ کافور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کافور به معنی شکوفۀ خرما. (آنندراج). و رجوع به کافور شود خمهای بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خمها. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ کافور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کافور به معنی شکوفۀ خرما. (آنندراج). و رجوع به کافور شود خمهای بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خمها. (از اقرب الموارد)