جدول جو
جدول جو

معنی او - جستجوی لغت در جدول جو

او
وی، ضمیر منفصل سوم شخص مفرد غایب، اشاره به شخص غایب
تصویری از او
تصویر او
فرهنگ فارسی عمید
او(اَ و)
حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تقریب. (از ناظم الاطباء) : و ارسلناه الی مائه الف او یزیدون: (قرآن /37 148).
لغت نامه دهخدا
او
ضمیر غایب است نسبت به ذوی العقول چه غیر ذوی العقول را آن گویند، (برهان)، و اکثر ضمیر آن هم به ذوی العقول آمده، (آنندراج) (هفت قلزم)، کلمه اشاره است که بشخص غایب اشاره می کند و نیز ضمیر منفصل است در صورتی که مرجع آن شخص باشد، (از ناظم الاطباء)، سوم شخص مفرد غائب (در حالت فاعلی و مضاف الیه بودن و در حالت مفعولی) :
چون از آن روز برنیندیشی
که بریده شود در او انساب
وندر او بر گناهکار به عدل
قطره ناید مگر بلا ز سحاب،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
او((اُ))
ضمیر منفصل، سوم شخص مفرد، اوی، وی
تصویری از او
تصویر او
فرهنگ فارسی معین
او
هو
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به عربی
او
Her, His
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به انگلیسی
او
son, le sien
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به فرانسوی
او
آب، آ، آب
فرهنگ گویش مازندرانی
او
sua, suo
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
او
её , его
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به روسی
او
ihr, sein
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به آلمانی
او
її , його
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به اوکراینی
او
jej, jego
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به لهستانی
او
她的 , 他的
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به چینی
او
dela, dele
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به پرتغالی
او
haar, zijn
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به هلندی
او
su, suyo
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
او
ของเธอ , ของเขา
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به تایلندی
او
اس کا
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به اردو
او
তার
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به بنگالی
او
wake
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به سواحیلی
او
onun
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
او
그녀의 , 그의
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به کره ای
او
שלה , שלו
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به عبری
او
उसकी , उसका
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به هندی
او
miliknya
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
او
彼女の , 彼の
تصویری از او
تصویر او
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوباره
تصویر اوباره
آناکوندا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوباریدن
تصویر اوباریدن
بلعیدن، ابتلاع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوج نما
تصویر اوج نما
آلتیمتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوجگیری
تصویر اوجگیری
صعود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اورمزد
تصویر اورمزد
مشتری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اورمزد شید
تصویر اورمزد شید
پنجشنبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوگ
تصویر اوگ
اوج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوارى
تصویر اوارى
اداری
فرهنگ واژه فارسی سره