جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اوارى

اوارج

اوارج
یا دفتر اوارج. دفتری که در آن اقلام مختلف هزینه و در آمد را جداگانه وارد میکردند و در آن مخارجی را که از محل عواید مختلف مالیاتی و وجوه دیگر بعمل میامد نشان میدادند، دفتری که در آن میزان بدهی هر یک از موء دیان مالیات و اقساطی را که آنان بابت بدهی مالیات خود می پرداختند ثبت میشد
فرهنگ لغت هوشیار

اواره

اواره
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اَوار، اَیارَه، اَوارِجَه، برای مِثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
اواره
فرهنگ فارسی عمید

اواره

اواره
دفتر حسابی که حساب های پراکنده دیوانی را در آن نویسند، اوارجه، اوارج
اواره
فرهنگ فارسی معین

اواری

اواری
جَمعِ واژۀ آری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آری شود، (اصطلاح اصولی) مبحث اوامر یکی از مباحث مهمه اصول فقه است و در آن بحث میشود که آیا امر دلالت بر وجوب یا ندب یا دلالت بر فور یا تراخی یا بر مره یا تکرار دارد. و رجوع به کفایهالاصول آخوند خراسانی شود
لغت نامه دهخدا

اواره

اواره
گرمای و هوای گرم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). اُوار. رجوع به اوار شود
لغت نامه دهخدا

اواره

اواره
دفتر حسابی باشد که حسابهای پراکندۀ دیوانی رادر آن نویسند و در این زمان آن دفتر را اوارجه گویند. (از آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء) :
دوصد طوق پر درج و باره همی
که بد نامشان در اواره همی.
فردوسی.
رجوع به اوارجه شود، رنگ و لون. (انجمن آرا) (برهان). پام. فام. (انجمن آرا) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

اوارک

اوارک
جَمعِ واژۀ آرِکَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آرکه شود، جَمعِ واژۀ اولی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اولی شود، جَمعِ واژۀ آلیه. (ناظم الاطباء). رجوع به آلیه شود
لغت نامه دهخدا

اوارد

اوارد
دهی از بخش یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری است. کوهستانی جنگلی و معتدل مرطوب و دارای 420 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود نکا و محصول آنجا غلات، شاهدانه، عسل و شغل اهالی زراعت و صنایعدستی زنان شال و کرباس بافی است، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا