- اهیب
- ترسناکتر
معنی اهیب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مورب
نام نخستین ماه سال عبری که سپس نیسان نامگذاری شده
شاعر، سخندان، سخن سنج
خردمند، عاقل، زیرک، دانا
نشاط، شادمانی، خوشوقتی
سپیدموی، سپیدکوه از برف، روزابری سفید مو و پیر
زر اندود
خوشبوتر، پاکیزهتر
جمع ناب، نیش دندان ها ستبر دندان درشت دندان
شب بی ستاره سیاه شب تشنه: مرد
دراز گردن
باریک میان موی میان میان باریک کمر باریک
فرا خزی، فراخسال، آب بسیار
دراز مژه
پوست پوست ناپیراسته پوست خام پوست پوست نا پیراسته پوست دباغی نشده
ترسیدن، شکوه داشتن
زبانۀ آتش و گرمی آن
پوستی که دباغی نشده باشد، پوست
پاک تر، پاکیزه تر، خوش بوتر، حلال تر
کج، خمیده، به صورت کج مثلاً کمد را اریب گذاشته بود
بر (به) اریب: به صورت مایل و کج، برای مثال یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی - مجمع الفرس - اریب)
بر (به) اریب: به صورت مایل و کج،
عاقل، دانا، خردمند، متدبّر، متفکّر، فروهیده، نیکورای، داناسر، بخرد، صاحب خرد، فرزانه، راد، خردور، پیردل، لبیب، فرزان، خردومند، خردپیشه، حصیف
فریاد بلند برای ترساندن، تشر، ترس، بیم، هراس، تشویش، اضطراب، نگرانی
گزند، آسیب، قهر
تندی، خشم
مهلکه، معرکه
در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
نهیب زدن: با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
گزند، آسیب، قهر
تندی، خشم
مهلکه، معرکه
در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
نهیب زدن: با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
کسی که علم ادب می داند، سخن سنج، سخن دان، بافرهنگ، دبیر، معلم
گرمی آتش
سهمگین، ترسناک، سهمناک
ترس، بیم، خوف، هراس، هول
ترساننده: (نشان مهر تودرطبع لعبتی مطبوع خیال کین تو دردیده صورتی هایب) (عثمان مختاری)
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است، نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریباً معادل با آوریل
خردمند، زیرک، دانا
بافرهنگ، دانشمند، دانای علم و ادب، معلم، مربی