جدول جو
جدول جو

معنی اهزال - جستجوی لغت در جدول جو

اهزال
(اِ تِ قَ)
بیهوده کار یافتن کسی را.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اهوال
تصویر اهوال
هول ها، خوف ها، هراس ها، ترس ها، بیم ها، جمع واژۀ هول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهمال
تصویر اهمال
فروگذاشتن، واگذاشتن، در کاری یا دربارۀ چیزی سستی و تنبلی و سهل انگاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزال
تصویر هزال
لاغری، لاغر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزال
تصویر هزال
بسیار شوخ، بسیار شوخی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
نزل ها، پیشکشی های جلوی مهمان، جمع واژۀ نزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد، فرو فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
بسیار خندیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در بحر هزج شعر گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، منزل اهل، جای باش کسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به سرما کشتن شتر را، بزوجیت و زنی دادن زن را. (از اقرب الموارد) ، سزاواری، انس گرفتن. (آنندراج) (غیاث اللغات). انس گرفتن به چیزی. (منتهی الارب) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مهمل و بی شبان گذاشتن شتر را.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ هجل. زمین همواریست میان کوه یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). هجال. هجلات. هجول. (منتهی الارب). و رجوع به هجل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ رَ)
بی فرزند گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتاب خواندن مکتوب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بشتاب خواندن قرآن را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
ریزان شدن ابر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ریش کردن پالان، کوهان شتر را. (منتهی الارب) ، بریده دست، بریده بینی
لغت نامه دهخدا
دور کردن. ازاله
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
هشیله دادن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بخود فروگذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). فروگذاشتن چیزی را بخود. (از صراح ومنتخب بنقل غیاث اللغات) (آنندراج). فروگذاشتن. (مؤید) (تاج المصادر بیهقی) (تفلیسی) (مجمل اللغه) (مصادر زوزنی). بخود واگذاشتن یا رها کردن چیزی را و بکار نبردن آن را بعمد یا نسیان. (از اقرب الموارد). گذاشتن چیزی را و باستعمال ناداشتن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
نام مدینۀ صنعا. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نزل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزهایی که پیش مهمان فرود آینده نهند: پوشیده بخطها و نامه ها و طرائف گرگان و دهستان جز از آنچه در جملۀ انزال امیرمحمود فرستاده بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض - غنی ص 135). به ابواب تشریفات و انواع انزال و... او را و اتباع او را مراعات تمام فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 104).
خوش کند آن دل که اصلح بالهم
رد من بعدالتوی انزالهم.
مولوی (مثنوی).
و رجوع به نزل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
فروفرستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی) (مؤید الفضلاء). نازل کردن. (از اقرب الموارد). یقال: انزله انزالاً و منزلاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، بانزهت تر. (ناظم الاطباء). نزه تر. (یادداشت مؤلف) : و بلادالصین انزه (من بلادالهند) . (اخبارالهند از یادداشت مؤلف). و اما سغد سمرقند، فانها انزه الاماکن الثلاثه التی ذکرناها. (صورالاقالیم اصطخری از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ حَ)
گردانیدن دوک را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گردانیدن زن دوک نخ بافی را: اغزلت المراءه، ادارت الغزل. (از اقرب الموارد). گردانیدن دوک. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، به کنایه در فرزندان و اعقاب بکار رود: و اغصان که از اصول آن هر دو سر برآمده بودند اعقاب و فرزندان ایشانند. (تاریخ قم ص 252)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عزل، مرد بی سلاح. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به عزل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ)
جمع واژۀ هول، به معنی ترس وکار بیمناک که راه آن دریافته نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جمع واژۀ هول که بمعنی دهشت و ترس است. (از کنز و منتخب از غیاث اللغات) :
من لم یرکب الاهوال لم ینل الرغائب.
ابن المقفع (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
مرد گفتا که باز گویم حال
کز چه افتاد بر من این اهوال.
سنائی.
جماعت خصوم از اقدام اعلام و اقبال رایات او اهوال قیامت بمعاینه بدیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 171)
لغت نامه دهخدا
لاغری لوده شوخ خنده ساز، یاوه گوی لاغری، مقابل سمن فربهی چاقی کسی که بسیارمزاح کند: (مرد شیرین سخن هزال بود)
فرهنگ لغت هوشیار
شوس دادن (شوس منی)، فرو فرستادن، فرود آوردن، درخواست، جمع نزل، خوراکی ها خوردنی ها جمع نزل فرو فرستادن فرود آوردن: انزال کتب آسمانی، انزال منی یا انزال منی. اخراج آب مرد. یا سرعت انزال. زود فرود آمدن آب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهوال
تصویر اهوال
جمع هول، ترس ها: از کارهای سهمگین جمع هول ترسها بیمها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزال
تصویر اعزال
جمع عزل، مردان بی زینه (زینه سلاح) بی زینگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلال
تصویر اهلال
نو ماهی به ماه نو نگریستن دیدن ماه نو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهمال
تصویر اهمال
فرو گذاشتن، بخود واگذاشتن، چیزی را رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزال
تصویر هزال
((هُ))
لاغری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزال
تصویر هزال
((هَ زّ))
بسیار شوخی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهمال
تصویر اهمال
((اِ))
فرو گذاشتن، سرسری کاری را انجام دادن، بی پروایی کردن، سهل انگاری، جمع اهمالات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انزال
تصویر انزال
((اِ))
فرو فرستادن، فرودآوردن، خارج شدن منی
فرهنگ فارسی معین
تسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله
فرهنگ واژه مترادف متضاد