- اهریمه
- اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، آهرن، اهرن، آهرمن، هرماس، اهرمن، اهرامن، هریمن
معنی اهریمه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شیطان، ابلیس
اهریمن
در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اهرامن، اهرمن، اهرن، اهریمه، آهرمن، آهرن، هریمن، هرماس
اهریمن
خرامان راه رفتن
بلاج زرهم (بلاج حصیر) جهرم شهری است در پارس زرهمی
سایبان
بزرگبی مردی
اورامن
ریشخند
گفتن تکبیره الاحرام در نماز
از هم پاشیده
ابریشم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، بریشم، دمسق، سیلک، پناغ، دمسه، قزّ، کناغ، حریر، کج
جامۀ سبز
بیدمشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، بهرامج، گربه بید، گربکو، بیدموش، مشک بید، پله
جامۀ سبز
بیدمشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، بهرامج، گربه بید، گربکو، بیدموش، مشک بید، پله
چیزی که پهن و پخش شده، ازهم پاشیده، پراکنده، پریشان
اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اهرن، آهرن، هریمن، هرماس، آهرمن، اهرمن، اهریمه
آردینه انگلبینی نوعی حلوا که با انگبین سازند و حلوا پزان گاه در ساختن آن غش و بجای انگبین قند داخل کنند
((تَ مِ))
فرهنگ فارسی معین
تکبیری که بعد از نیت نماز گویند که با گفتن آن هر کلامی را که غیر از نماز باشد، بر خود حرام کرده باشند
تکبیری که بعد از نیت نماز می گویند و آن بر خود حرام کردن کلام یا امر دیگری است که مربوط به نماز نباشد
تاوان
تخت پادشاهی، سریر
ریشه درخت، اصل و اساس
تخت، تخت فرمانروایی
فرمان نامه
حیوان چهار پا
شکوفه
پرهامیان گروهی که جهان و پرهام را دیرین (قدیم) می دانند
گلدان
گناه، بسیار شر، گناه جنایت