جدول جو
جدول جو

معنی اهتزام - جستجوی لغت در جدول جو

اهتزام(اِ تِ)
رفتن اسب چنانکه شنیده شود آواز تک آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
اهتزام
پیچیدن، شکستن، شکاندن، فرو آویختن
تصویری از اهتزام
تصویر اهتزام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اهتمام
تصویر اهتمام
همت گماشتن بر امری، کوشش کردن در کاری، کوشش فراوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهتزاز
تصویر اهتزاز
جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، مثل تکان خوردن بیرق و شاخۀ درخت، شادمانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التزام
تصویر التزام
ملازم شدن، همراه شدن، ملزم شدن به امری، عهده دار شدن کاری، در علوم ادبی اعنات
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
اندوه مند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اندوهگین شدن. (تاج المصادر بیهقی). اندوه خوردن. (مقدمۀ لغت میرسید شریف ص 2).
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ نَ / نُو بَ فَ / فِ کَ)
تنگ بسته شدن بر ستور، فی الفور حاضر آمدن بر آواز. اجابت بسرعت، استعداد و جمع لشکر. آماده و مهیا کردن: چند روز مهلت خواست که با غزنه رود و به احتشاد لشکر و استعداد اهبت قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی). به استعداد کار و استجماع و احتشاد لشکر مشغول بودند. (ترجمه تاریخ یمینی). بعقد ارباب رنود و احتشاد جنود اشارت راند. (جهانگشای جوینی). و روی به استعداد کار و احتشاد کارزار آوردند. (جهانگشای جوینی) ، آماده و مهیا شدن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بجملۀ کف دست دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به همه کف دست دوشیدن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رسم کردن و از حق کسی چیزی کم کردن. (مؤید الفضلا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ستم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیداد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بردن کسی را. (منتهی الارب). بردن چیزی را. (آنندراج). بردن. (ناظم الاطباء) ، فراخ کردن بچیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). واسع کردن چیزی. (از اقرب الموارد) ، ضایع نمودن مال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ضایع ساختن مال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِعْ)
فریب دادن و حیله کردن بانفس خود. (منتهی الارب). فریب دادن. حیله کردن. (از ناظم الاطباء). احتیال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، پنهان کردن اسب تک خود را و آشکار نکردن آنرا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دست بگردن زدن و در بر گرفتن. (منتهی الارب). در بر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). اعتناق. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ کُ نَنْ دَ / دِ)
اجتزام نخل، اندازه کردن خرما بر درخت: اجتزم النخل. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قصد کردن. خود متعدی است و به ’علی’ نیزمتعدی گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). عزم. آهنگ کردن. (یادداشت مؤلف) ، یاری خواستن از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: اعتضدت به، یاری خواستم از وی. (منتهی الارب). کسی را یار گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). کمک خواستن از کسی و قوت یافتن. (از اقرب الموارد). تقوی. استعانت. (یادداشت مؤلف) : توقیع عالی این بود که اعتضاد من نیست الا بخدا و بعد از آن بسلطان مسعود. (تاریخ بیهقی ص 306). قصد شمس المعالی قابوس کرد. و به استظهارجانب او اعتضاد ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 181).
- اعتضاد باﷲ، اعتضاد به خدا، یاری خواستن از خدا. خدا را به یاری طلب کردن. پناه بردن به خدا: توقیع عالی این بود که اعتضاد من نیست الا بخدا و بعد از آن به سلطان مسعود. (تاریخ بیهقی ص 306).
، بازو دادن یعنی یاری و مدد کردن و می تواند گاهی اعتضاد که مصدر است بمعنی معتضد باشد که اسم فاعل است چنانکه هدی بمعنی هادی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، حضانت و نگهداری کردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
همه شیر پستان دوشیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آمدن و شدن، پیش و پس رفتن مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زیر و زبر شدن ملخ. (منتهی الارب) ، نرم رفتن ستور و ملخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهسته رفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درخشیدن ستاره به وقت فرو شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ یَ)
شکستن دندان از بن یا مقدم دندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
نرم خندیدن، لبخند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاع
تصویر اجتزاع
چوب از درخت بریدن، چوب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترام
تصویر اجترام
خرما کنی بار خرما بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتمام
تصویر اهتمام
اندوه مند شدن، اندوه گین شدن، اندوه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتزاز
تصویر اهتزاز
درخشیدن ستاره بوقت فرو شدن، شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التزام
تصویر التزام
دست به گردن زدن و در بر گرفتن، ملازم شدن به امری
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگیدن: آهنگ کردن، دل برنهادن، میانه گزینی، در نگیدن: درنگ کردن، شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزاع
تصویر اختزاع
جداکردن به نیرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتزاز
تصویر اهتزاز
((اِ تِ))
به حرکت درآمدن، جنبیدن، شادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهتمام
تصویر اهتمام
((اِ تِ))
توجه کردن، کوشش کردن، تیمار داشت، کوشش، جمع اهتمامات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التزام
تصویر التزام
((اِ تِ))
همراه بودن، همراهی کردن، ملزم شدن به امری، جمع التزامات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهتمام
تصویر اهتمام
پشتکار، کوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی، تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همت گماری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افراخته، افراشته، جنبش، حرکت، نوسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد