جدول جو
جدول جو

معنی انگیدن - جستجوی لغت در جدول جو

انگیدن(کُ شِ کَ دَ)
آگندن. پر کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منگیدن
تصویر منگیدن
آهسته حرف زدن، زیر لب سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
جنگ کردن، نبرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیان
تصویر انگیان
انجدان، گیاهی با ساقه های ستبر و میان تهی، برگ های سوراخ دار، گل های چتری، میوۀ سیاه و بدبو و ریشۀ راست و ستبر که از آن صمغی تلخ می گیرند، انگژه، انگدان، انگژد، انگوژه، رافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیدن
تصویر انجیدن
ریزریز کردن، بریدن، آزردن، استره زدن به پوست بدن در حجامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندیدن
تصویر اندیدن
تعجب کردن، از روی شک و گمان سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
لنگان لنگان راه رفتن، راه رفتن لنگ، برای مثال بلنگید در زیر من بارگی / از او بازگشتم به بیچارگی (فردوسی - ۶/۴۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
(سِ تَ دَ)
مصدرجعلی از بانگ بمعنی بانگ برآوردن. آوا دردادن. بانگ و فریاد کردن. (آنندراج). بانگ کردن. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). فریاد کردن باصدای بلند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منگیدن
تصویر منگیدن
آهسته و زیر لب سخن گفتن لندیدن: (این بمنگیدند در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن. {} تا موکل نشنود بر ما جهد خود سخن در گوش آن سلطان برد) (مثنوی. نیک. 259: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنگیدن
تصویر شنگیدن
یا شنگیدن دل کسی. غنج زدن دل وی خواستار بودن وی کسی یا چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگادن
تصویر انگادن
تصور کردن، پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیدن
تصویر اندیدن
تعجب کردن، از روی شک سخنی گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ریزه ریزه کردن ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، استره زدن در حجامت بریدن، آزردن زخم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگیدن
تصویر چنگیدن
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
نبرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منگیدن
تصویر منگیدن
((مَ دَ))
از روی خشم آهسته در زیر لب سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنگیدن
تصویر شنگیدن
((شَ دَ))
سرو گوش جنبیدن، میل به عمل خلاف داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
((لَ دَ))
لنگان لنگان راه رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجیدن
تصویر انجیدن
((اَ دَ))
ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، نیشتر زدن در حجامت، زخم زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
((جَ دَ))
نبرد کردن، رزم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
Fight
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
Falter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
спотыкаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
struikelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
战斗
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
спотикатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
walczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
ins Stocken geraten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
боротися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
potykać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
kämpfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
сражаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لنگیدن
تصویر لنگیدن
vacilar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جنگیدن
تصویر جنگیدن
lutar
دیکشنری فارسی به پرتغالی