جدول جو
جدول جو

معنی انگاری - جستجوی لغت در جدول جو

انگاری(اَ / اِ)
انگار. گویی: انگاری باران می آید. (یادداشت مؤلف). و رجوع به انگار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگوری
تصویر انگوری
تهیه شده از انگور مثلاً شراب انگوری، انگورفروش، صاحب باغ انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگار
تصویر انگار
انگاشتن، پسوند متصل به واژه به معنای انگارنده مثلاً سهل انگار،
گویی، به نظر می رسد، بپندار، تصور کن
انگار کردن: پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
انگارنه انگار: هنگامی گفته می شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می دهد و اتفاقی را نادیده می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاری
تصویر نگاری
چراغ شیره کشی، اسبابی که با آن شیرۀ تریاک را تدخین می کنند، (اسم، صفت نسبی، منسوب به نگار) بخش دوم معدۀ نشخوارکنندگان که روی آن نقش و نگارهای مسدس شکل است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگارش
تصویر انگارش
پندار، وهم، گمان، قصه، افسانه، علم ریاضی، ریاضیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
پندار، تصور، فکر و خیال، ظرف دسته دار فلزی که استکان، لیوان و امثال آن ها را در آن قرار می دهند، سرگذشت، طرحی که برای نقاشی تهیه شود، اندازه، مقیاس، حساب، دفتر حساب، نامۀ اعمال، برای مثال ز آن پیش که پیش آیدت آن روز پر از هول / بنشین و تن اندر ده و انگاره به پیش آر (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۱)، افسانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
رنگ سبز مایل به آبی، هر چیزی که رنگ آن شبیه زنگار یا مس زنگ زده باشد، به رنگ زنگار، سبز رنگ، زنگ زده
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ)
زنگاری. برنگ زنگار. زنگ زده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منفی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ رِ)
انگاردن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ رَ / رِ)
هر چیز ناتمام. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقش ناتمام خواه سایه دار باشد و خواه بی سایه چنانکه تصویر. (آنندراج). نقش ناتمام و نقشه و دول تصویر و هر چیز ناتمام. (غیاث اللغات). نقاشی و حجاری ناتمام. (ناظم الاطباء). طرح. زمینه. نقشه. (یادداشت مؤلف) :
چون این صندوق شد انگارۀ عاج
تبسم نقل، شکرخنده تاراج.
زلالی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به شهر انگوریه (آنکارا) که امروز پایتخت ترکیه است و آنقره یا آنکارا نامیده می شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام یکی از دهستانهای یازده گانه بخش برازجان شهرستان بوشهر است که 13 آبادی و در حدود 1200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خستگی. (یادداشت مؤلف) : در محنتهاء که در عالم است از بیماری ودرویشی و افگاری و انواع عقوبات. (کیمیای سعادت)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
هودجی که پشت فیل گذارند. (ناظم الاطباء) ، شتاب کردن: انبس، اسرع، و از آنست قول قائل به ام سنبس در خواب: ’اذا ولدت سنبساً فانبسی’. (از تاج العروس از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حساب و کتاب و آوارجه و دفتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
شاعر معاصر رشید وطواط بود. شخص اخیر بیت زیر را از وی نقل کرده است:
آن کودک طباخ بر آن چندان نان
ما را بلبی همی ندارد مهمان.
(از حدائق السحر چ عباس اقبال ص 41).
اطلاع دیگری از او بدست نیامد
لغت نامه دهخدا
تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاری
تصویر انصاری
یاری ده منسوب به (انصار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاری
تصویر انکاری
نیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارش
تصویر انگارش
پندار وهم گمان. یا علم انگارش علم ریاضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
تصور، سرگذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگوری
تصویر انگوری
شرابی که از انگور بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماری
تصویر انماری
ناباوری به دینT عدم اعتقاد به روزشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نگار، قسمتی از سیرابی گوسفند که روی آن نقش و نگارهای مسدس شکل است و بهمین سبب آنرا نگاری نامند. توضیح اصولا معده گوسفند بچند قسمت تقسیم میشود: سیرابی نگاری شیردان هزارلا، یکی از وسایل کشیدن شیره تریاک است بدین طریق که شیره را بدان چسبانند و با چراغ کشند. آلت مذکور دارای چوبی دراز حقه ای آهنین وشبیه سرآب پاش بنام چلم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
سبزرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگار
تصویر انگار
((اِ))
گمان، پندار، طرح ناتمام، گویی، پنداری، نه، تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاری
تصویر نگاری
((ن))
وسیله ای که با آن شیره تریاک را می کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
((اِ رِ))
پندار، وهم، گمان، داستان، سرگذشت، اندازه، مقیاس، حساب، دفتر حساب، طرح یا نقاشی نیمه کاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگار
تصویر انگار
فرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگارش
تصویر انگارش
تصور، ریاضی، تجسم، تخیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
تصور، پیش فرض، فرضیه، فرض، نظریه
فرهنگ واژه فارسی سره
حد، طرح، فرضیه، خیال، فرض، گمان، وهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خیال کردن، گمان بردن، بنیاد کاری نهادن، گیره های بزرگ، زغال افروخته
فرهنگ گویش مازندرانی