- انغمار
- در آب فرو رفتن باب فرو شدن، فرو رفتن در کاری، فرو رفتگی
معنی انغمار - جستجوی لغت در جدول جو
- انغمار ((اِ غِ))
- به آب فرو شدن، فرو رفتن در کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرو ریختن ریزان شدن آب
اندوهگینی اندوهگنی فرو پوشیدگی
بسته شدن چشم
فرو شدن باب زیر آب رفتن، فرو رفتگی
به شتاب رفتن، خرامش خرامیدن، آماده شدن
فروشدن در آب، زیر آب رفتن، در تصوف فرو رفتن در مادیات و تعلقات جسمانی که انسان را از توجه به عالم قدس باز دارد
شکسته شدن، ویران شدن، فروریختن، ریخته شدن آب یا باران، روان گردیدن اشک
جمع غمر، گول ها کار نادیدگان جمع غمر غمر کارنادیدگان نا آزمودگان
جمع نمر، پلنگان به آب خوشگوار ارسیدن
غمرها، مرد بی تجربه ها، نادان و احمق ها، جاهل ها، جمع واژۀ غمر
خاز شدن، خازیستن (پژوهشی در اساطیر ایران پاره نخست مهرداد بهار)
رایخواهی
همراه
ویژه سازی
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
چشم داشت، چشم داشتن
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
لاغر کردن
سر پوشیدن، آهنگیدن، دستار بستن
کرکم مالیدن بر رخسار، فراپوشاندن آب، خردزدایی مستی
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
پیخال انداختن (پیخال فضله جانوران)
روان شدن
بریده شدن برکنده شدن
پارسی تازی شده انگبار از گیاهان دارویی درست گردیدن نیکو شدن گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خویش پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود انارف برسیان دارو پرشیان دارو
به باد دشنام گرفتن، پیر گشتن
فرو نشستن آماس
نابخردی، گولیدن (احمق شدن)، فروتنی، سرد بازاری
دربستگری تنها فروشی دربست، کوتاه شدن در گنجیدن، در تنگنا افتادن، کوتاهی در تنگنا افتادن، محدود بودن مخصوص بودن امری بکسی یا موسسه ای، محدود کردن ساخت توزیع یا فروش چیزی بدولت یا موسسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات انحصار فروش مشروبات الکلی، محدودیت، جمع انحصارات