جدول جو
جدول جو

معنی انعمام - جستجوی لغت در جدول جو

انعمام(اِ تِ)
عمامه بستن دور سر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انعام
تصویر انعام
چارپایان، ستور چرنده، جمع واژۀ نعم
ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۶۵ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری، بخشش شخص بزرگ به کوچک تر از خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمام
تصویر اعمام
عم ها، برادران پدر، عموها، جمع واژۀ عم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم شدن، نیست شدن، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انضمام
تصویر انضمام
پیوستن چیزی به چیز دیگر، ضمیمه شدن، پیوستگی
فرهنگ فارسی عمید
(اِتِجْ)
اندوهگین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). غمگین شدن. (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد) ، کمیزانداختن گوسفند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). بول انداختن بز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عم ّ، برادر پدراست. (آنندراج از منتخب از غیاث اللغات). جمع واژۀ عم ّ، بمعنی برادر پدر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عم ّ، برادر پدر و گفته اند هر کس که پدر او با پدر تو از یک صلب یا یک بطن باشند. (از اقرب الموارد). عمومه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عموها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عم ّ. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) : می اندیشید که چون اعمام و اقارب در حبالۀ اسلام و استسلام بسته شود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 418).
- بنی اعمام، عموزادگان. (ناظم الاطباء). فرزندان عمو. فرزندان برادران پدر: بسی برنیامد که بنی اعمامش بمنازعت برخاستند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند بسیار اعمام شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). عموهای کریم داشتن. و مبنی مفعول نیز روایت شده است. (از اقرب الموارد). خداوند عم کریم شدن. (المصادر زوزنی). خداوند عم بسیار گشتن و کریم شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، جمع واژۀ عنبه، یعنی یک دانۀ انگور و جمع بر این وزن نادر است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گداخته شدن پیه و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گداخته شدن. (تاج المصادر) ، جمع واژۀ نال. جوانمردان. بسیار عطایان. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نول و نال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
مشکل شدن و بسته شدن و بازداشته شدن. (ناظم الاطباء) ، سرخ شیر گردیدن گوسفند و یا فرودآمدن خون با شیر آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به منغر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
معدوم شدن و نیست شدن. (ناظم الاطباء) ، جنبانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بجنبانیدن. (مصادر زوزنی) ، سر جنبانیدن از روی تعجب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سر جنبانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازایستادن از گناه و مخالفت. (منتهی الارب) (آنندراج). بازایستادن از گناه. (ناظم الاطباء). نگاه داشته شدن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
بصیغۀ تثنیه، نام دو وادی که هریک را انعم گویند و یا از باب تغلیب مراد وادی انعم و وادی عاقل است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گردو. (فرهنگ فارسی معین). گردکان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ نُ)
نعمان. شقائق النعمان. (ازنشوء اللغه ص 120، حاشیه 1). و رجوع به نعمان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). استوار شدن. اشتداد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ریخته شدن برکسی بسخن زشت. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انثم علیه بقول قبیح. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انثیال. (از اقرب الموارد). رجوع به انثیال شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نعم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چهارپایان. (غیاث اللغات). فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج) :
در جهان مرده شان آرام نیست
کاین علف جز لایق انعام نیست.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 ص 228).
گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری
تا آدمیت خوانند ورنه کم از انعامی.
سعدی.
نیست انعام خدا روزی انعامی چند
نشود خاصۀ حق ماحضر عامی چند.
طاهرنصیرآبادی (از آنندراج).
و رجوع به نعم شود، نرمتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، افزودن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغمام
تصویر انغمام
اندوهگینی اندوهگنی فرو پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثمام
تصویر انثمام
به باد دشنام گرفتن، پیر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزمام
تصویر انزمام
بسته شدن، استوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهمام
تصویر انهمام
پیر شدن، گداخته شدن: پیه یا یخ، پخته شدن چون سبزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعصام
تصویر انعصام
بازایست از گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمام
تصویر اعمام
جمع عم، برادر پدر است، عموها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم و نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعجام
تصویر انعجام
گنگ زبانی بسته زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انضمام
تصویر انضمام
فراهم آمدن، با هم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
((اِ عِ))
معدوم شدن، نابود شدن، نیستی، نابودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اِ))
نعمت بخشیدن، دهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اَ))
جمع نعم، چارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انضمام
تصویر انضمام
((اِ ض ِ))
ضمیمه شدن، پیوستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انضمام
تصویر انضمام
همراه
فرهنگ واژه فارسی سره
الحاق، پیوست، پیوستگی، ضمیمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جایزه، پاداش
دیکشنری اردو به فارسی