جمع واژۀ نبث. (از اقرب الموارد). رجوع به نبث شود، محتکر. (دهار). حکر. (یادداشت مؤلف) : کسی کو بمیرد ز نایافت نان ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان بریزم ز تن خون انباردار که او کار ایزد گرفتست خوار. فردوسی. ، ذخیرۀ حبوبات. (آنندراج) : اعتباری نیستم پیش بت انباردار صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار. سیفی (از آنندراج). ، (اصطلاح تصوف) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است. (فرهنگ فارسی معین)
جَمعِ واژۀ نبث. (از اقرب الموارد). رجوع به نبث شود، محتکر. (دهار). حَکِر. (یادداشت مؤلف) : کسی کو بمیرد ز نایافت نان ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان بریزم ز تن خون انباردار که او کار ایزد گرفتست خوار. فردوسی. ، ذخیرۀ حبوبات. (آنندراج) : اعتباری نیستم پیش بت انباردار صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار. سیفی (از آنندراج). ، (اصطلاح تصوف) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است. (فرهنگ فارسی معین)
جمع واژۀ نعم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چهارپایان. (غیاث اللغات). فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج) : در جهان مرده شان آرام نیست کاین علف جز لایق انعام نیست. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 ص 228). گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری تا آدمیت خوانند ورنه کم از انعامی. سعدی. نیست انعام خدا روزی انعامی چند نشود خاصۀ حق ماحضر عامی چند. طاهرنصیرآبادی (از آنندراج). و رجوع به نعم شود، نرمتر. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ نَعَم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چهارپایان. (غیاث اللغات). فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج) : در جهان ِ مرده شان آرام نیست کاین علف جز لایق انعام نیست. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 ص 228). گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری تا آدمیت خوانند ورنه کم از انعامی. سعدی. نیست انعام خدا روزی انعامی چند نشود خاصۀ حق ماحضر عامی چند. طاهرنصیرآبادی (از آنندراج). و رجوع به نعم شود، نرمتر. (ناظم الاطباء)