در بدیع تکرار حرفی پیش از حرف روی یا حرف دیگر قافیه که اگر از آن صرف نظر کنند عیب و نقصی در شعر پیدا نمی شود، برای مثال چشم بدت دور ای بدیع شمایل / یار من شمع جمع و شاه قبایل ی جلوه کنان می روی و بازمی آیی / سرو نباشد بدین صفت متمایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، که در آن «ی» ماقبل لام را الزام کرده است، رنجانیدن، به رنج انداختن، کسی را در کار دشوار افکندن
در بدیع تکرار حرفی پیش از حرف رَوی یا حرف دیگر قافیه که اگر از آن صرف نظر کنند عیب و نقصی در شعر پیدا نمی شود، برای مِثال چشم بدت دور ای بدیع شمایل / یار من شمع جمع و شاه قبایل ی جلوه کنان می روی و بازمی آیی / سرو نباشد بدین صفت متمایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، که در آن «ی» ماقبل لام را الزام کرده است، رنجانیدن، به رنج انداختن، کسی را در کار دشوار افکندن
رنجانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پدیدار شدن چیزی. (ازاقرب الموارد) ، قادر و توانا نمودن: اعور لک الصید، ای امکنک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قادر و توانا نمودن. (آنندراج). توانا ساختن کسی را بر آنچه در طلب آن است 0. کل ما طلبته فامکنک فقد اعورک. (از اقرب الموارد) ، برهنه شدن جایی از سوار چنانک بر وی زخم توان زدن. (تاج المصادر بیهقی). آشکار شدن جایی از سوار آنچنان که بشود بر وی طعن زد: اعور الفارس، بدا فیه موضع خلل للطعن. (ازاقرب الموارد). اعور الفارس، اذا بدا فیه موضع خلل للضرب. (منتهی الارب) : ’له الشده الاولی اذا القرن اعورا’. (از اقرب الموارد) ، بعاریت دادن کسی را چیزی و عاریت گرفتن: اعاره و اعار منه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را بکسی بعاریه دادن: اعاره الشی ٔ و منه اعارهً، اعطاه ایاه عاریه. (از اقرب الموارد) ، باترس شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آشکار شدن عورت یعنی جای مخافه. یقال: ’اعور منزلک’. (از اقرب الموارد) ، پدید آمدن خللی درحصن چنانک بدو در توان شدن. (تاج المصادر بیهقی)
رنجانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پدیدار شدن چیزی. (ازاقرب الموارد) ، قادر و توانا نمودن: اعور لک الصید، ای امکنک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قادر و توانا نمودن. (آنندراج). توانا ساختن کسی را بر آنچه در طلب آن است 0. کل ما طلبته فامکنک فقد اعورک. (از اقرب الموارد) ، برهنه شدن جایی از سوار چنانک بر وی زخم توان زدن. (تاج المصادر بیهقی). آشکار شدن جایی از سوار آنچنان که بشود بر وی طعن زد: اعور الفارس، بدا فیه موضع خلل للطعن. (ازاقرب الموارد). اعور الفارس، اذا بدا فیه موضع خلل للضرب. (منتهی الارب) : ’له الشده الاولی اذا القِرْن اعورا’. (از اقرب الموارد) ، بعاریت دادن کسی را چیزی و عاریت گرفتن: اعاره و اعار منه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را بکسی بعاریه دادن: اعاره الشی ٔ و منه اعارهً، اعطاه ایاه عاریه. (از اقرب الموارد) ، باترس شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آشکار شدن عورت یعنی جای مخافه. یقال: ’اعور منزلک’. (از اقرب الموارد) ، پدید آمدن خللی درحصن چنانک بدو در توان شدن. (تاج المصادر بیهقی)
جمع واژۀ نعم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چهارپایان. (غیاث اللغات). فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج) : در جهان مرده شان آرام نیست کاین علف جز لایق انعام نیست. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 ص 228). گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری تا آدمیت خوانند ورنه کم از انعامی. سعدی. نیست انعام خدا روزی انعامی چند نشود خاصۀ حق ماحضر عامی چند. طاهرنصیرآبادی (از آنندراج). و رجوع به نعم شود، نرمتر. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ نَعَم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چهارپایان. (غیاث اللغات). فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج) : در جهان ِ مرده شان آرام نیست کاین علف جز لایق انعام نیست. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 ص 228). گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری تا آدمیت خوانند ورنه کم از انعامی. سعدی. نیست انعام خدا روزی انعامی چند نشود خاصۀ حق ماحضر عامی چند. طاهرنصیرآبادی (از آنندراج). و رجوع به نعم شود، نرمتر. (ناظم الاطباء)