جدول جو
جدول جو

معنی انطاع - جستجوی لغت در جدول جو

انطاع
(اَ)
جمع واژۀ نطع و نطع و نطع و نطع. (از اقرب الموارد). رجوع به نطع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انطاق
تصویر انطاق
به نطق آوردن، به سخن آوردن، گویا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انقطاع
تصویر انقطاع
قطع شدن، بریده شدن، گسستن
فرهنگ فارسی عمید
بخشیدن ملک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند، ملک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد، ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می شد، [عربی، جمع قطیع] قطیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انواع
تصویر انواع
نوع ها، صنف ها، شکل ها، صورت ها، گونه ها، جمع واژۀ نوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انطباع
تصویر انطباع
چاپ شدن، نقش پذیرفتن، نقش شدن چیزی بر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انساع
تصویر انساع
جمع نسع، بادهای اپاختر (شمالی)، تنگ های ستوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقطاع
تصویر انقطاع
فرو ماندن در راه از قافله، بریده شدن، قطع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاع
تصویر انقاع
در آغشتن، خیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطیاع
تصویر انطیاع
گردن نهادگی فرمانبرداری فرمانبردار شدن فرمان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته شدن چاپ نگاشت نگاشته شدن نقش پذیرفتن نگار بستن، چاپ شدن بچاپ رسیدن، مهر پذیرفتن، نگار پذیری نقش پذیری، چاپ، جمع انطباعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاق
تصویر انطاق
به حرکت آوردن، به سخن آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاف
تصویر انطاف
متهم کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاع
تصویر انصاع
خستویی خستوئیدن (اعتراف کردن)، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشاع
تصویر انشاع
دارو چکاندن: در بینی درکام فرو خواندن: سخن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثاع
تصویر انثاع
هراشیدن (قی استفراغ)، خون از بینی آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاع
تصویر انجاع
شیر دادن به کودک، کار سازی پند اندرز، رهایی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاع
تصویر اقطاع
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انواع
تصویر انواع
جنسها، نوعها، جنسهای گوناگون و اقسام، جمع نوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطباع
تصویر انطباع
((اِ طِ))
نقش پذیرفتن، چاپ کردن، چاپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انطاق
تصویر انطاق
((اِ))
به سخن آوردن، به نطق در آوردن کسی را
فرهنگ فارسی معین
((اِ))
بخشیدن ملک یا قطعه زمینی از طرف سلطان به کسی که از درآمد آن زندگانی گذراند، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقطاع
تصویر انقطاع
((اِ قِ))
بریده شدن، گسستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انواع
تصویر انواع
جمع نوع، جنس ها، اقسام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انواع
تصویر انواع
گونه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انقطاع
تصویر انقطاع
گسست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انواع
تصویر انواع
Types
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انواع
تصویر انواع
типы
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انواع
تصویر انواع
Typen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انواع
تصویر انواع
типи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انواع
تصویر انواع
typy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انواع
تصویر انواع
类型
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انواع
تصویر انواع
tipos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انواع
تصویر انواع
tipi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انواع
تصویر انواع
tipos
دیکشنری فارسی به اسپانیایی