- انضاح
- جمع نضح، تالاب ها آبروربردن، آلودن، رسیده شدن
معنی انضاح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برآمدن حاجت، روا شدن
آبرو بردن
جمع ندح، فراخی ها
دور کردن رها کردن چاه
جمع نایحه، زنان موینده زنان زاربگر
ازدواج کردن، عروسی کردن زن
پالایش سخن پالایش چامه
رسواشدن بی آبرویی
جمع نضد، رخت های بر هم نهاده، تخت ها اورنگ ها
پختن گوشت، رساندن میوه، استوار کردن پخش گوشت و جز آنرا، رسانیدن میوه را، صلاحیت پیدا کردن خلط فاسد جهت دفع
سیراب کردن
پیدا گشتن، آشکار کردن
چیزهای خالص و تمام عیار
واضح کردن، روشن ساختن، روشن کردن امری
پختن، پختن گوشت یا میوه، رسانیدن میوه
برآوردن حاجت، برآمدن حاجت، روا شدن حاجت، پیروزمند شدن
روشن ساختن، واضح کردن