جدول جو
جدول جو

معنی انضاج

انضاج
پختن، پختن گوشت یا میوه، رسانیدن میوه
تصویری از انضاج
تصویر انضاج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با انضاج

انضاج

انضاج
پختن گوشت، رساندن میوه، استوار کردن پخش گوشت و جز آنرا، رسانیدن میوه را، صلاحیت پیدا کردن خلط فاسد جهت دفع
فرهنگ لغت هوشیار

انضاج

انضاج
پختن گوشت و جز آن را، رسانیدن میوه را، در پزشکی صلاحیت پیدا کردن خلط فاسد جهت دفع
انضاج
فرهنگ فارسی معین

انضاج

انضاج
پختن گوشت و جز آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پختن گوشت و میوه را. (از اقرب الموارد). بپزانیدن و بریان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا

انضاج

انضاج
جَمعِ واژۀ نَضَج. (یادداشت مؤلف). رجوع به نضج شود
لغت نامه دهخدا

انتاج

انتاج
فرا رسیدن زهش، بازیافت، فرآوری انتاج منطقی باز یافت کرویزی (کرویز منطق) سپس اندیشی (محمود هومن تاریخ فلسفه دفتر دویم رویه 88) فرا رسیدن هنگام زایش و گل، نتیجه گرفتن از چیزی، نتیجه گرفتن از مقدمات منطقی، جمع انتاجات
فرهنگ لغت هوشیار

انفضاج

انفضاج
روشن شدن کران (افق)، سر باز کردن پیله (دمل تازی معین)، سست شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار