جدول جو
جدول جو

معنی انصراع - جستجوی لغت در جدول جو

انصراع(اِ)
افتادن در حمله های صرعی. (ناظم الاطباء) ، تازه روی شدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انصداع
تصویر انصداع
شکافته شدن، ترک خوردن، درز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصرام
تصویر انصرام
بریده شدن، قطع شدن، منقطع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصراف
تصویر انصراف
برگشتن از تصمیم، بازگشتن، چشم پوشی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ دِ)
شتاب و نیک رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انبساط در سیر. (از اقرب الموارد) ، زهابناک شدن زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازهاب شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). آب زای شدن زمین به آبی که جاری نشود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
ثابت کردن و گزاردن حق کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقرار کردن بحق کسی و ادا کردن آن را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پهلوبه پهلو گشتن و بی قراری کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). خوابیدن در شب و از این پهلو به آن پهلو کردن و نخوابیدن. (از شرح قاموس) ، افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از بیخ و بن افتادن دیوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از بیخ و بن درافتاده شدن دیوار. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ رَ)
در زمین رفتن و سیر کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : انمرع فی البلاد، در زمین رفت و سیر کرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکافته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج). انشقاق. (از اقرب الموارد). شکستن. شکافتن. ترکیدن. درز کردن، پرآرد شدن گرفتن دانۀ کشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پیدا و آشکارا شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هویدا شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برگشتن و بازماندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) (ترجمان القرآن جرجانی). انکفاء. (از اقرب الموارد). بازگشتن و مراجعت و انقلاب. (غیاث اللغات) (آنندراج). واگشتن. انصفاق. بازگشتن از جایی. بازگشتن از رای و عقیدتی. بازگشتن از قصدی. (یادداشت مؤلف) ، اندک اندک شیر خورانیدن راعی بره و بزغاله را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندک اندک شیر خورانیدن شبان بره را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریدن و منقطع گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریده شدن و منقطع شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). انقطاع. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). پاره پاره شدن. (یادداشت مؤلف) ، تیز دهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تیز رهانیدن. (ناظم الاطباء). انضاف دواء کسی را، به تیز دادن واداشتن وی را. (از اقرب الموارد) ، پویه دویدن شتر ماده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). پوییدن شتر ماده. (از اقرب الموارد) ، پویه دوانیدن شتر ماده را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). پویانیدن شتر ماده. (از اقرب الموارد). پویه دوانیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
رفتن در غضب خود. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گذشتن و استمرار در غضب خود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
بالا برآمدن آفتاب یا در وسط آسمان رسیدن یا از ابر بیرون آمدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پیش درآمدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). درپیش رفتن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). درپیش شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). اندرع الرجل، پیش درآمد آن مرد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
برکنده شدن و برآمدن از جای. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). از جای بیامدن. کتف. (تاج المصادر بیهقی). انخلاع. (از اقرب الموارد)).
لغت نامه دهخدا
تصویری از افتراع
تصویر افتراع
دوشیزگی ربودن، بکارت دختر را بردن، ازاله بکارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتراع
تصویر اقتراع
قرعه کشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراع
تصویر ازدراع
کشت تخم افشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراع
تصویر اختراع
شکافتن، بریدن، آفریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصلاع
تصویر انصلاع
برخاستن آفتاب بلند شدن آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاع
تصویر انصاع
خستویی خستوئیدن (اعتراف کردن)، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصرام
تصویر انصرام
قطع شدن، جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصراف
تصویر انصراف
برگشتن و بازماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصراح
تصویر انصراح
هویدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصداع
تصویر انصداع
شکافته شدن شکافته شدن شکستن ترکیدن درز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصرام
تصویر انصرام
((اِ ص ِ))
بریده شدن، قطع شدن، بریدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصراف
تصویر انصراف
((اِ ص ِ))
بازگشتن، مراجعت کردن، باز ماندن، از عقیده خود برگشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصداع
تصویر انصداع
((اِ ص ِ))
شکافته شدن، ترکیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختراع
تصویر اختراع
نوآوری، نخست سازی، برساخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
کژدیسگی، لغزش، کجروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
آهنجش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انصراف
تصویر انصراف
برگشت، چشم پوشی
فرهنگ واژه فارسی سره
اعراض، پشیمانی، تغییرعقیده، عدول
فرهنگ واژه مترادف متضاد