معنی انصداع - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با انصداع
انصداع
- انصداع
- شکافته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج). انشقاق. (از اقرب الموارد). شکستن. شکافتن. ترکیدن. درز کردن، پرآرد شدن گرفتن دانۀ کشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
انخداع
- انخداع
- فریفته شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ فارسی معین) (ازاقرب الموارد). فریب خوردن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا