جدول جو
جدول جو

معنی انصات - جستجوی لغت در جدول جو

انصات
خاموش شدن، خاموش شدن و گوش دادن به سخن کسی، ساکت کردن
تصویری از انصات
تصویر انصات
فرهنگ فارسی عمید
انصات
ساکت شدن
تصویری از انصات
تصویر انصات
فرهنگ لغت هوشیار
انصات
((اِ))
خاموش شدن، گوش دادن
تصویری از انصات
تصویر انصات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انصار
تصویر انصار
ناصرها، یاری کننده ها، یار و یاورها، جمع واژۀ ناصر
نصیرها، یار و مددکارها، جمع واژۀ نصیر
گروهی از مردم مدینه که پس از هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه به آن حضرت ایمان آوردند و او را یاری کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
داد دادن، عدل و داد کردن، راستی کردن، به نیمه رسیدن، میانه روی، انصافاً، حقیقتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
خدمتگزاران، آنکه در اداره یا بنگاهی خدمت می کند، مستخدم، خدمت کننده، خادم مثلاً دولت خدمتگزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبات
تصویر انبات
رویانیدن، روییدن، رستن گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
میانه روی، عدل و داد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نصب، سنگهائی که گرداگرد کعبه بر پا میکردند و می پرسیدند و بر آنها ذبح و قربانی میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاح
تصویر انصاح
سیراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاع
تصویر انصاع
خستویی خستوئیدن (اعتراف کردن)، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دهندگان، یاری کنندگان، یاران، گروهی از مردم مدینه که حضرت رسول (ص) را یاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصلات
تصویر انصلات
پیشی گرفتن پیش افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعات
تصویر انعات
خوبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیات
تصویر انیات
جمع انیت، هستی ها جمع انیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصات
تصویر انتصات
خاموش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
رویاندن، رستن فروماندن در راه، واپس ماندن از کاروان، بریده شدن رویانیدن، رستن گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصنات
تصویر اصنات
استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخصات
تصویر اخصات
جمع اخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصیات
تصویر انصیات
روا کردن، پاسخ دادن پاسخیدن، راست بالایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصار
تصویر انصار
جمع ناصر و نصیر، یاری کنندگان، گروهی از مردم مدینه که در هجرت رسول (ص) از مکه به مدینه او را یاری کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاب
تصویر انصاب
جمع نصب، مجسمه هایی که اعراب پیش از اسلام آن ها را پرستش می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
((اَ))
جمع نصف، نیم ها، نیمه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
((اِ))
داد دادن، عدل کردن، راستی نمودن، عدل، داد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
((اِ))
به نیمه رسیدن. نیمه چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبات
تصویر انبات
((اِ))
رویانیدن، رستن گیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انات
تصویر انات
((اَ))
توقف، آهستگی، بردباری، عمل، وقار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
دادمندی
فرهنگ واژه فارسی سره