جدول جو
جدول جو

معنی انسلال - جستجوی لغت در جدول جو

انسلال
دمیدن: آهسته آهسته بیرون آمدن
تصویری از انسلال
تصویر انسلال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انخلال
تصویر انخلال
تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
فرهنگ لغت هوشیار
درونش درون رفتن داخل شدن در رشته در آمدن در آمدن (در چیزی) وارد شدن (در دسته و گروهی)، برشته کشیده شدن، در جماعتی از مردم وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسلاع
تصویر انسلاع
شکافتن چون پاشنه پا پارگی
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون آمدن مار از پوست پوست انداختن، بیرون آمدن روز از شب دمیدن روز، ریزش پشم در جانوران بیرون آمدن چیزی از چیزی (ماراز پوست روز از شب) پوست انداختن، جامه کندن لخت شدن، گذشتن (ماه) سپری شدن، بیرون امدن چیزی از چیزی، بیرون آمدن روز از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسلاب
تصویر انسلاب
گم و نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو هشته شدن جامه، فرو هشته شدن موی، آویخته شدن، فروهشته شدن (جامه موی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسحال
تصویر انسحال
پوست برکندگی، سودگی خراشیدگی، شتابزدگی در سخن در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهلال
تصویر انهلال
شکستن ویران شدن، روان گردیدن آب یااشک باریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکلال
تصویر انکلال
دندان نمودن، کند شدن، نرم درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغلال
تصویر انغلال
درآمدن به درون رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشلال
تصویر انشلال
فروریختن ریزش چون باران، راندن چون ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدال
تصویر انسدال
فروهشته شدن به طرف پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انسلاک
تصویر انسلاک
وارد شدن در دسته یا جماعتی از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انسلاخ
تصویر انسلاخ
بیرون آمدن چیزی از چیزی، مثل بیرون آمدن مار از پوست، پوست انداختن، از تن درآوردن جامه، لخت شدن، کنایه از به آخر رسیدن ماه، کنایه از بیرون آمدن روز از شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
از میان رفتن و برچیده شدن یک اداره یا بنگاه، برچیدگی، در علم شیمی حل شدن ماده ای در حلال، مثل حل شدن قند یا نمک در آب، گشوده شدن گره، باز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
((اِ حِ))
حل شدن، گشوده شدن، از هم پاشیدن، ضعف، سستی، تعطیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انسلاک
تصویر انسلاک
((اِ س ِ))
داخل شدن، در آمدن در چیزی، به رشته کشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انسلاخ
تصویر انسلاخ
((اِ س ِ))
پوست انداختن، گذشتن (ماه)، سپری شدن، سخت شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انسدال
تصویر انسدال
((اِ س ِ))
آویخته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
Dissolution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
растворение
دیکشنری فارسی به روسی
การละลาย
دیکشنری فارسی به تایلندی