جدول جو
جدول جو

معنی انسلاخ

انسلاخ((اِ س ِ))
پوست انداختن، گذشتن (ماه)، سپری شدن، سخت شدن
تصویری از انسلاخ
تصویر انسلاخ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انسلاخ

انسلاخ

انسلاخ
بیرون آمدن مار از پوست پوست انداختن، بیرون آمدن روز از شب دمیدن روز، ریزش پشم در جانوران بیرون آمدن چیزی از چیزی (ماراز پوست روز از شب) پوست انداختن، جامه کندن لخت شدن، گذشتن (ماه) سپری شدن، بیرون امدن چیزی از چیزی، بیرون آمدن روز از شب
فرهنگ لغت هوشیار

انسلاخ

انسلاخ
بیرون آمدن چیزی از چیزی، مثل بیرون آمدن مار از پوست، پوست انداختن، از تن درآوردن جامه، لخت شدن، کنایه از به آخر رسیدن ماه، کنایه از بیرون آمدن روز از شب
انسلاخ
فرهنگ فارسی عمید

انسلاخ

انسلاخ
بیرون آمدن چیزی از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیرون آمدن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی) : اتباع بی دیانت و صیانت ایشان که به انسلاخ شعار شریعت نزدیک بودند. (جهانگشای جوینی) ، ناروان ساختن، سخت وزیدن باد و برداشتن خاک و سنگریزه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تند وزیدن باد. انساب. (از اقرب الموارد) ، در دام آویختن شکاری شکار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آویختن شکارچی شکار را در دام. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

انسلاک

انسلاک
درونش درون رفتن داخل شدن در رشته در آمدن در آمدن (در چیزی) وارد شدن (در دسته و گروهی)، برشته کشیده شدن، در جماعتی از مردم وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار