جانداری از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز که روی دو پا راه می رود و به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر است شخص فرد خوب و پایبند به اصول اخلاقی هفتاد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۳۱ آیه، دهر، ابرار، هل اتی انسان نئاندرتال: انسان اولیه متعلق به ۴۰ هزار سال قبل که در غارهای آسیای مرکزی و اروپا زندگی می کرد، جمجمه آن نخستین بار در سال ۱۸۶۵ میلادی در درۀ نئاندرتال (در آلمان، نزدیک دوسلدورف) به دست آمد
جانداری از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز که روی دو پا راه می رود و به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر است شخص فرد خوب و پایبند به اصول اخلاقی هفتاد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۳۱ آیه، دهر، ابرار، هل اتی انسان نِئاندِرتال: انسان اولیه متعلق به ۴۰ هزار سال قبل که در غارهای آسیای مرکزی و اروپا زندگی می کرد، جمجمه آن نخستین بار در سال ۱۸۶۵ میلادی در درۀ نئاندرتال (در آلمان، نزدیک دوسلدورف) به دست آمد
بیرون آمدن چیزی از چیزی، مثل بیرون آمدن مار از پوست، پوست انداختن، از تن درآوردن جامه، لخت شدن، کنایه از به آخر رسیدن ماه، کنایه از بیرون آمدن روز از شب
بیرون آمدن چیزی از چیزی، مثل بیرون آمدن مار از پوست، پوست انداختن، از تن درآوردن جامه، لخت شدن، کنایه از به آخر رسیدن ماه، کنایه از بیرون آمدن روز از شب
نوشتن و نسخه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نسخه گرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). نسخت گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). نسخه برداشتن. نوشتن از روی متنی. (فرهنگ فارسی معین). نقل کردن از کتابی حرف بحرف. (از اقرب الموارد) ، یاری دادن. نصرت دادن. (فرهنگ فارسی معین) : انتصر علی عدوه، یاری داد او را بر دشمنش. (ناظم الاطباء) ، پیروزی یافتن. پیروز شدن. غالب گردیدن. (فرهنگ فارسی معین) ، استظهار. (از اقرب الموارد)
نوشتن و نسخه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نسخه گرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). نسخت گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). نسخه برداشتن. نوشتن از روی متنی. (فرهنگ فارسی معین). نقل کردن از کتابی حرف بحرف. (از اقرب الموارد) ، یاری دادن. نصرت دادن. (فرهنگ فارسی معین) : انتصر علی عدوه، یاری داد او را بر دشمنش. (ناظم الاطباء) ، پیروزی یافتن. پیروز شدن. غالب گردیدن. (فرهنگ فارسی معین) ، استظهار. (از اقرب الموارد)
در زمین نبخاء تخم کاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در زمین نبخاء یعنی زمین سخت و بلند تخم کاشتن. (آنندراج) ، فرط مال و کثرت منال. (از شعوری ج 1 ورق 132 ب). پری نعمت و بتازیش فراخ حوصله (؟!) خوانند. (مؤید الفضلاء). فراهیت. (دهار) ، پر کردن. (آنندراج، ذیل انبار). پر کردن و انباشتن. (از انجمن آرا)
در زمین نبخاء تخم کاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در زمین نبخاء یعنی زمین سخت و بلند تخم کاشتن. (آنندراج) ، فرط مال و کثرت منال. (از شعوری ج 1 ورق 132 ب). پری نعمت و بتازیش فراخ حوصله (؟!) خوانند. (مؤید الفضلاء). فراهیت. (دهار) ، پر کردن. (آنندراج، ذیل انبار). پر کردن و انباشتن. (از انجمن آرا)
بیرون آمدن مار از پوست پوست انداختن، بیرون آمدن روز از شب دمیدن روز، ریزش پشم در جانوران بیرون آمدن چیزی از چیزی (ماراز پوست روز از شب) پوست انداختن، جامه کندن لخت شدن، گذشتن (ماه) سپری شدن، بیرون امدن چیزی از چیزی، بیرون آمدن روز از شب
بیرون آمدن مار از پوست پوست انداختن، بیرون آمدن روز از شب دمیدن روز، ریزش پشم در جانوران بیرون آمدن چیزی از چیزی (ماراز پوست روز از شب) پوست انداختن، جامه کندن لخت شدن، گذشتن (ماه) سپری شدن، بیرون امدن چیزی از چیزی، بیرون آمدن روز از شب
به هم خوردگی، باز افکندگی، برانداختگی، کشیده شدن تا دور دست بر انداخته شدن بهم خوردن بر هم زده شدن (عقد بیع یا نکاح) کار باز افتادن، بهم خوردگی باز افکندگی
به هم خوردگی، باز افکندگی، برانداختگی، کشیده شدن تا دور دست بر انداخته شدن بهم خوردن بر هم زده شدن (عقد بیع یا نکاح) کار باز افتادن، بهم خوردگی باز افکندگی