جدول جو
جدول جو

معنی انفساخ

انفساخ((اِ فِ))
برانداخته شدن، به هم خوردن، برهم زده شدن (عقد بیع یا نکاح)، کار باز افتادن، بهم خوردگی، باز افکندگی
تصویری از انفساخ
تصویر انفساخ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انفساخ

انفساخ

انفساخ
به هم خوردگی، باز افکندگی، برانداختگی، کشیده شدن تا دور دست بر انداخته شدن بهم خوردن بر هم زده شدن (عقد بیع یا نکاح) کار باز افتادن، بهم خوردگی باز افکندگی
فرهنگ لغت هوشیار

انفساخ

انفساخ
برانداخته شدن آهنگ و بیع و نکاح و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکسته شدن بیع و عزم و زواج. (از اقرب الموارد) : انفساخ بیع، باطل شدن آن، (اصطلاح فلسفۀ قدیم) کیفیات محسوسه ای که راسخ باشد مانند زردی طلا. یاء در انفعالیه برای تأکید و مبالغه است. (از دستور العلماء ج 1 ص 205) : این کیفیات (کیفیات محسوسه) بر دوگونه بود: راسخ، مانند زردی زر و سرخی خون و غیر راسخ چون سرخی خجل و زردی وجل و اول را انفعالیات خوانند و دوم را انفعالات. (اساس الاقتباس ص 43). و رجوع به انفعالات شود
لغت نامه دهخدا

انتساخ

انتساخ
نسخه برداشتن، نسخه گرفتن، نوشتن از روی چیزی، نسخه برداری
انتساخ
فرهنگ فارسی عمید

انتساخ

انتساخ
نوشتن و نسخه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نسخه گرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). نسخت گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). نسخه برداشتن. نوشتن از روی متنی. (فرهنگ فارسی معین). نقل کردن از کتابی حرف بحرف. (از اقرب الموارد) ، یاری دادن. نصرت دادن. (فرهنگ فارسی معین) : انتصر علی عدوه، یاری داد او را بر دشمنش. (ناظم الاطباء) ، پیروزی یافتن. پیروز شدن. غالب گردیدن. (فرهنگ فارسی معین) ، استظهار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

انمساخ

انمساخ
لاغر شدن. ضمور. (منتهی الارب). لاغری عضلۀ ساق. (از ناظم الاطباء). یکره فی الفرس انمساخ حمائه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا