جدول جو
جدول جو

معنی اندون - جستجوی لغت در جدول جو

اندون
(اَ)
آنجا. مقابل ایدون، اینجا. (یادداشت مؤلف) :
زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان
سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی.
ناصرخسرو.
و رجوع به آندون و انذون شود
لغت نامه دهخدا
اندون
آبندون
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آندون
تصویر آندون
مقابل ایدون، آنجا، آن سوی، برای مثال خواسته چونان دهد که گویی بستد / روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون (فرخی - ۲۸۹)، مقابل ایدون، آنگاه، آن زمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم، غصه، دلگیری، گرفتگی دل
فرهنگ فارسی عمید
گلیمی که چهار گوشۀ آن را بالاتر از سطح زمین به چهار میخ ببندند و به صورت تخت بر آن بنشینند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندود
تصویر اندود
ماده ای مثل کاهگل، گچ یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود، (بن ماضی اندودن) اندودن، اندوده، پسوند متصل به واژه به معنای مالیده شده مثلاً زراندود، سیم اندود، گل اندود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوز
تصویر اندوز
اندوختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندوزنده مثلاً مال اندوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوب
تصویر اندوب
جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، گری، اندروب، انروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندودن
تصویر اندودن
پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی، اندود کردن، برای مثال چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایدون
تصویر ایدون
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، اینک، ایدر، فی الحال، نون، کنون، الآن، فعلاً، عجالتاً، همیدون، همینک، الحال، بالفعل، حالا، ایمه، حالیا
این چنینبرای مثال بدو گفت نستیهن ایدون کنم / که از خون زمین را چو جیحون کنم (فردوسی - ۴/۵۶)
اینجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندرون
تصویر اندرون
درون، میان و داخل چیزی، باطن، ضمیر، خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخصوص زن و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحبخانه بود، اندرونی، (حرف اضافه) در
فرهنگ فارسی عمید
(دُن)
سزار الکساندر. مارشال فرانسوی که در گرنوبل بسال 1795م. متولد و در سال 1871م. درگذشت. او در رام کردن و تسخیر قبیلۀ قابیلی الجزایر شرکت کرد و در سال 1851 بمقام وزارت جنگ فرانسه رسید
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندرون
تصویر اندرون
باطن، درون، داخل چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدون
تصویر ایدون
جمع اید، نیرو مندان چنین این چنین اینگونه، اکنون الحال
فرهنگ لغت هوشیار
کاهگل که بر بام و دیوار کشند گلابه، در ترکیب بمعنی (اندوده) آید: زر اندود سیم اندود گل اندود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندودن
تصویر اندودن
مالیدن چیزی روی چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب بمعنی (اندوزنده) آید: مال اندوز، نیز در ترکیب بمعنی (اندوخته) آید: ظلمت اندوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم و غصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبون
تصویر انبون
عریض، وسیع، پهن، فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
آنجا مقابل ایدون اینجا، بدان سوی بدان جهت، چنان مقابل ایدون چنین، آنگاه آن زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقون
تصویر انقون
یونانی گل کنده از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم، غصه، انده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آندون
تصویر آندون
آن جا، بدان سوی، بدان جهت، آنچنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایدون
تصویر ایدون
((اِ))
این چنین، این گونه، اکنون، الحال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندود
تصویر اندود
ماده ای که به چیزی بمالند، مانند کاهگل که روی بام یا دیوار مالند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندرون
تصویر اندرون
((اَ دَ))
داخل، درون، باطن، ضمیر، حرمسرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندودن
تصویر اندودن
((اَ دَ))
آلودن، آب دادن فلزات، شیره و روغن مالیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندرون
تصویر اندرون
ضمیر، داخل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
Sorrow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
печаль
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
Trauer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
смуток
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
smutek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
悲伤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
tristeza
دیکشنری فارسی به پرتغالی