جدول جو
جدول جو

معنی اندول - جستجوی لغت در جدول جو

اندول
گلیمی که چهار گوشۀ آن را بالاتر از سطح زمین به چهار میخ ببندند و به صورت تخت بر آن بنشینند
فرهنگ فارسی عمید
اندول
(اَ)
تخت مانندی از گلیم که بر چهارچوبه ای بامیخ محکم کرده باشند و بر روی آن نشینند چنانکه در زنگبار معمول است. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم، غصه، دلگیری، گرفتگی دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوز
تصویر اندوز
اندوختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندوزنده مثلاً مال اندوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوب
تصویر اندوب
جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، گری، اندروب، انروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگول
تصویر انگول
انگل، انگشتان دست
انگله، دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندود
تصویر اندود
ماده ای مثل کاهگل، گچ یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود، (بن ماضی اندودن) اندودن، اندوده، پسوند متصل به واژه به معنای مالیده شده مثلاً زراندود، سیم اندود، گل اندود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاندول
تصویر پاندول
آویزی که در بعضی از ساعت های دیواری به چپ و راست حرکت می کند، در علم فیزیک جسم سنگین آویخته ای که حرکت نوسانی داشته باشد، آونگ
فرهنگ فارسی عمید
رقاص (در ساعت)، رقّاصک، فندول، آونگ
لغت نامه دهخدا
ریسمانی که بدریچه دول آسیا اتصال دارد و چون آن را بکشند غله از دول در میان دو سنگ آسیا داخل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجول
تصویر انجول
انجیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم و غصه
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب بمعنی (اندوزنده) آید: مال اندوز، نیز در ترکیب بمعنی (اندوخته) آید: ظلمت اندوز
فرهنگ لغت هوشیار
کاهگل که بر بام و دیوار کشند گلابه، در ترکیب بمعنی (اندوده) آید: زر اندود سیم اندود گل اندود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاندول
تصویر پاندول
رقاصک، فندول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندول
تصویر قندول
لاتینی تازی گشته کاندوله از گیاهان شیشعان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندود
تصویر اندود
ماده ای که به چیزی بمالند، مانند کاهگل که روی بام یا دیوار مالند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم، غصه، انده
فرهنگ فارسی معین
جسم آویخته ای که حرکت نوسانی داشته باشد مانند آویز ساعت دیواری که به چپ و راست حرکت می کند، رقاصک، آونگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگول
تصویر انگول
انگشت
فرهنگ فارسی معین
آونگ، رقاصک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
Sorrow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
tristesse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آب راکد و زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
печаль
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
Trauer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
смуток
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
smutek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
悲伤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
tristeza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
dolore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
tristeza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
verdriet
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
ความโศกเศร้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
kesedihan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی