جدول جو
جدول جو

معنی انداوش - جستجوی لغت در جدول جو

انداوش
انداییدن، اندودن، کاهگل کردن بام یا دیوار، گل مالی کردن، آلوده کردن، انداییدن، انداویدن
تصویری از انداوش
تصویر انداوش
فرهنگ فارسی عمید
انداوش
(اَ وِ)
انداویدن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندرون
تصویر اندرون
درون، میان و داخل چیزی، باطن، ضمیر، خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخصوص زن و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحبخانه بود، اندرونی، (حرف اضافه) در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندروب
تصویر اندروب
جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، گری، اندوب، انروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگارش
تصویر انگارش
پندار، وهم، گمان، قصه، افسانه، علم ریاضی، ریاضیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداوه
تصویر انداوه
ماله، مالۀ بنایی که با آن گل یا گچ به دیوار می مالند، شکوه، شکایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبارش
تصویر انبارش
پر کردن به صورت مداوم و مکرر، پرکردنی، هرچه که درون چیزی را با آن پر کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندایش
تصویر اندایش
گل کاری، گل مالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندیوم
تصویر اندیوم
فلزی نرم، نقره ای رنگ، سمّی و قابل تورق و مفتول شدن که در حرارت ۱۵۵ درجۀ سانتی گراد ذوب می شود و در تهیۀ مواد نیمه رسانا و مواد دندان سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندروا
تصویر اندروا
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواژ، درواه، دروا، معلق، برای مثال ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست / یک سر موی تو را هر دو جهان نیم بهاست (کمال الدین اسماعیل - ۲۸۰)، سرگشته، سرگردان، حیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجامش
تصویر انجامش
پایان و عاقبت کاری یا چیزی، آخرت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مِ)
شهری است بین کوههای لور و جندی شاپور. اصطخری گفته از شاپور خواست تا لور سی فرسخ است که در آن فاصله نه ده و نه شهری است و از لورتا شهر اندامش دو فرسخ است و از پل اندامش تا جندی شاپور دو فرسخ است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تره تیزک باشد و آن سبزیی است خوردنی و آن رااهل سیستان تره میره و عربان جرجیر خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج) (از هفت قلزم) (از انجمن آرا). تره تیزک باشد و آن را کیکیز بزای معجمه و مهمله نیز گویندو اهل سیستان تره میره خوانند و بعربی جرجیر خوانند. (فرهنگ سروری). گیاهی خوردنی که جرجیر و تره تیزک نیز گویند. (ناظم الاطباء). جرجیر بری. جرجیر دشتی. ایهقان. نهق. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ایهقان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ / وِ)
مالۀ استادان بنا باشد و آن افزاری است که بدان گل و گچ بر بام و دیوار مالند. (برهان قاطع) (آنندراج). مالۀ بنایان که بدان اندود کنند و بام اندایند. اندا و انداوه بدل یکدیگرند. (انجمن آرا). ماله که بدان اندود کنند. (فرهنگ سروری). مسجه. مسیعه. ماله که آلت اندایش است. (شرفنامۀ منیری).
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
از انداییدن و اندودن، . کاهگل کردن وگلابه و گچ مالیدن. (برهان قاطع) (از هفت قلزم) (آنندراج). انداییدن. (ناظم الاطباء). کاهگل کردن. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ سروری) (مؤید الفضلاء). اندودگی وگل مالی. (فرهنگ رشیدی). گل کاری. گل مالی. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انداخت
تصویر انداخت
عمل انداختن، رای، تدبیر، شور، مشورت، قصد، میل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارش
تصویر انگارش
پندار وهم گمان. یا علم انگارش علم ریاضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندروا
تصویر اندروا
در هوا، معلق آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندرون
تصویر اندرون
باطن، درون، داخل چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجامش
تصویر انجامش
پایان عاقبت. یا روز انجامش. روز رستاخیز قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
مقیاس و مقدار هر چیزی، مبلغ، مقدار، مقیاس، حد، قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایه
تصویر اندایه
ماله بنایی که با آن گل یا گچ بدیوار مالند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبارش
تصویر انبارش
پر کردن انباردن، چیزی که جوف چیز دیگر را بدان پر کنند حشو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداوه
تصویر انداوه
ماله بنایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایش
تصویر اندایش
گل کاری گل مالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایش
تصویر اندایش
((اَ یِ))
گل کاری، گل مالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبارش
تصویر انبارش
((اَ رِ))
انبار کردن، چیزی که درون چیز دیگر را با آن پر کنند، حشو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندرون
تصویر اندرون
((اَ دَ))
داخل، درون، باطن، ضمیر، حرمسرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندروا
تصویر اندروا
((اَ دَ))
سرگشته، معلق، آویخته، دروا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبازش
تصویر انبازش
آکومولاسیون، اشتراک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجامش
تصویر انجامش
آخرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
مقدار، قدر، حد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندرون
تصویر اندرون
ضمیر، داخل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندوزش
تصویر اندوزش
اکتساب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگارش
تصویر انگارش
تصور، ریاضی، تجسم، تخیل
فرهنگ واژه فارسی سره