جدول جو
جدول جو

معنی انخزال - جستجوی لغت در جدول جو

انخزال
رفتن به سستی و درماندگی و گرانباری، بازماندن در سخن، ماندگی، شکستگی
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
فرهنگ فارسی عمید
انخزال
(اِ)
باک نداشتن از جواب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سطح فلزی که در معرض نقطۀ نفوذ الکتریسیتۀ پیل واقع شود، الکترد متصل به قطب مثبت در یک الکترولیت (جسمی که در اثر جریان الکتریسیته تجزیه شود مانند محلول نمک طعام، اسیدها، بازها و نمکها. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
انخزال
در سخن ماندن
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
فرهنگ لغت هوشیار
انخزال
((اِ خِ))
بازماندن از سخن، رفتن به سستی و درماندگی
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انزال
تصویر انزال
خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد، فرو فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
نزل ها، پیشکشی های جلوی مهمان، جمع واژۀ نزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعزال
تصویر انعزال
گوشه گیر شدن، برکنار شدن، معزول شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
دوخته شدن بنیزه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، غیبت و بدگویی، رؤیای صادق، کسی که بر بام و دیوار کاه گل میمالد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اندا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نزل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزهایی که پیش مهمان فرود آینده نهند: پوشیده بخطها و نامه ها و طرائف گرگان و دهستان جز از آنچه در جملۀ انزال امیرمحمود فرستاده بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض - غنی ص 135). به ابواب تشریفات و انواع انزال و... او را و اتباع او را مراعات تمام فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 104).
خوش کند آن دل که اصلح بالهم
رد من بعدالتوی انزالهم.
مولوی (مثنوی).
و رجوع به نزل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
فروفرستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی) (مؤید الفضلاء). نازل کردن. (از اقرب الموارد). یقال: انزله انزالاً و منزلاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، بانزهت تر. (ناظم الاطباء). نزه تر. (یادداشت مؤلف) : و بلادالصین انزه (من بلادالهند) . (اخبارالهند از یادداشت مؤلف). و اما سغد سمرقند، فانها انزه الاماکن الثلاثه التی ذکرناها. (صورالاقالیم اصطخری از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ رَ)
گوشه گزیدن و دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور شدن و بیکسو شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
بریده گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریده شدن. (آنندراج). بریده شدن رسن ازنیمه. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 229). انقطاع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سوراخ کرده شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
تباهی. (غیاث اللغات) ، رای. تدبیر. شور. مشورت. (فرهنگ فارسی معین). اندیشه. قصد. میل. طرح. نقشه. (از یادداشتهای مؤلف) : دانستند که آن از نزعات شیطان است و کید دشمنان ایمان است و انداخت جهودان است. (تفسیر ابوالفتوح رازی). گفتند انداخت و کید ما باطل شد نومید شدنداز آنچه انداخته بودند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 97). اگر بر زعم و انداخت رافضیان گوییم، گوییم هیبت در دل کفار و غیرکفار از عمر بیشتر بود یا از علی که بر در سرایش فرمان نمی بردند. (کتاب النقض ص 136). این بود آمدن و رفتن ایشان و اتفاق بر وضع مذهب و انداخت آن سه ملعون. (کتاب النقض ص 327). غیرت الهی هرآینه بر اندیشۀ بغی تاختن آرد و قضیۀ انداخت او معکوس و رایت مراد او منکوس گرداند. (مرزبان نامه). این انداخت از حزم و پیش بینی دور است. (مرزبان نامه).
- برانداخت، برانداز. برآورد. سنجش. تخمین:
برانداختی کردم از رای چست
که این مملکت برکه آید درست.
نظامی.
و رجوع به انداختن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکافته شدن. (از منتهی الارب). شکافتن. (یادداشت مؤلف). شکافته شدن طلع و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعتزال
تصویر اعتزال
گوشه نشین، جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبزاغ
تصویر انبزاغ
رسیدن نوبهار، روانه شدن اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخراط
تصویر انخراط
لاغر شدن تن آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجدال
تصویر انجدال
برزمین افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فریفته شدن، فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجزام
تصویر انجزام
ساکن گردانیدن، ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتزال
تصویر اغتزال
رشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزال
تصویر اختزال
انفرادی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
شوس دادن (شوس منی)، فرو فرستادن، فرود آوردن، درخواست، جمع نزل، خوراکی ها خوردنی ها جمع نزل فرو فرستادن فرود آوردن: انزال کتب آسمانی، انزال منی یا انزال منی. اخراج آب مرد. یا سرعت انزال. زود فرود آمدن آب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه گزینی دوری کناره گیری گوشه گیر شدن گوشه گرفتن بر کنار شدن بکنار رفتن، گوشه گیری کناره گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزام
تصویر انخزام
شکافته شدن، بریده شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن از میان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلال
تصویر انخلال
تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفال
تصویر انتفال
بیزاری جستن، دور گردیدن، در خواستن در خواست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزال
تصویر انزال
((اِ))
فرو فرستادن، فرودآوردن، خارج شدن منی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعزال
تصویر انعزال
((اِ عِ))
گوشه گیر شدن، به کنار رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
ترابرد، جابجایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
آهنجش
فرهنگ واژه فارسی سره