جدول جو
جدول جو

معنی انتقاش - جستجوی لغت در جدول جو

انتقاش
برگزیدن کسی یا چیزی، از نقاش خواستن که چیزی نقش کند، نقش پذیرفتن
تصویری از انتقاش
تصویر انتقاش
فرهنگ فارسی عمید
انتقاش
(اِ)
خار از پای برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خار از تن بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، پی گم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، از جایی بجایی رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیرون رفتن از زمینی بزمینی. (از اقرب الموارد) ، میل کردن. (شرح فارسی قاموس) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شکسته شدن عهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گسسته شدن ریسمان. (از اقرب الموارد). تاب بازدادن ریسمان. (شرح قاموس) ، تبری. (از اقرب الموارد). عار و ننگ داشتن. (غیاث اللغات) ، برطرف و پاک کردن عرق (خوی) از پیشانی خود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
انتقاش
نگارستن نگاشتن، نگاراندن نقش پذیرفتن نگار بستن: انتقاش صور، جمع انتقاشات
فرهنگ لغت هوشیار
انتقاش
((اِ تِ))
نقش پذیرفتن، نگار بستن، جمع انتقاشات
تصویری از انتقاش
تصویر انتقاش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتقاص
تصویر انتقاص
کم شدن، کمی، کم کردن، از حق کسی کاستن، از کسی عیب جویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتقاض
تصویر انتقاض
شکستن عهد و پیمان، پیمان شکنی، عودت زخم پس از بهبود یافتن، باطل شدن طهارت بر اثر یکی از مبطلات، پاره شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتقاب
تصویر انتقاب
روبند بستن، نقاب زدن، روبنده بستن زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
جابه جا کردن چیزی یا کسی، جا به جا شدن، تغییر کردن محل کار کارمند یا کارگر، سرایت کردن، در علم جامعه شناسی منتقل شدن از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر مثلاً انتقال از فئودالیسم به سرمایه داری، در ریاضیات تبدیلی که در آن همۀ نقاط یک شکل مسطح با یک بردار تغییر مکان جا به جا می شوند، در علم اقتصاد منتقل کردن مبلغی از یک حساب به حساب دیگر، درک کردن و دریافت مطلبی، در موسیقی نوشتن یا اجرای یک قطعۀ موسیقی در مایۀ دیگر، مدلاسیون، کنایه از مرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بهبود وضع زندگی، حال یا کار کسی
فرهنگ فارسی عمید
سره کردن، تبه کردن، کاه ازدانه جداکردن: سره از ناسره جداکردن به گزینی سره کردن، نقد گرفتن پول، جدا کردن (خوب از بدیا کاه از گندم و مانند آن)، خرده گرفتن، به گزینی خرده گیری، شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی با سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده، جمع انتقادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بانشاط، برخاستن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتغاش
تصویر انتغاش
برجای جنبیدن، بر جای لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاش
تصویر انتفاش
سیخ شدن مو، بال گشودن - از هم باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کشیدن مغز، بر گزیدن پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاب
تصویر انتقاب
نقاب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاث
تصویر انتقاث
شتافتن، کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاح
تصویر انتقاح
مغز بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقار
تصویر انتقار
کنده کاری، باز کاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاص
تصویر انتقاص
از حق کسی کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیمان شکنی، پیچ و تاب گرفتن از ریسمان شکستن گسیختن (تاب رسن پیمان و جز آن)، تباه شدن، پیمان شکنی پیمان گسلی، جمع انتقاضات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقام
تصویر انتقام
کینه کشیدن از کسی، کینه توزی، سزای کار بد را دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاه
تصویر انتقاه
نیک در یافتن برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاش
تصویر انتکاش
چاه روبی بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاش
تصویر انتیاش
دست ناویدن، گرفتن، آورد و برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتقاش
تصویر ارتقاش
درآویختن کرکم آلایی (کرکم زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاء
تصویر انتقاء
((اِ تِ))
پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
((اِ تِ))
از جایی به جایی رفتن، کوچ کردن، وا گذاری، نقل مکان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقام
تصویر انتقام
((اِ تِ))
کینه کشیدن، خونخواهی، کینه توزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
((اِ تِ))
برخاستن، بلند شدن، نیکو حال شدن، با نشاط شدن، بهبود، لذت بردن جمع انتعاشات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقاض
تصویر انتقاض
((اِ تِ))
شکستن، به هدر دادن، تباه نمودن، تباه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقاب
تصویر انتقاب
((اِ تِ))
روبند زدن، نقاب زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقام
تصویر انتقام
تلافی، کین خواهی، ریمنی، تاوان گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
ترابرد، جابجایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتقاد
تصویر انتقاد
خرده گیری، سخن سنجی، نکوهش، سره کردن
فرهنگ واژه فارسی سره