معنی انتقاش - لغت نامه دهخدا
معنی انتقاش
- انتقاش
(اِ) - خار از پای برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خار از تن بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، پی گم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، از جایی بجایی رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیرون رفتن از زمینی بزمینی. (از اقرب الموارد) ، میل کردن. (شرح فارسی قاموس) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شکسته شدن عهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گسسته شدن ریسمان. (از اقرب الموارد). تاب بازدادن ریسمان. (شرح قاموس) ، تبری. (از اقرب الموارد). عار و ننگ داشتن. (غیاث اللغات) ، برطرف و پاک کردن عرق (خوی) از پیشانی خود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا