- انتقا
- پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
معنی انتقا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تلافی، کین خواهی، ریمنی، تاوان گیری
ترابرد، جابجایی
خرده گیری، سخن سنجی، نکوهش، سره کردن
نیک در یافتن برگزیدن
کینه کشیدن از کسی، کینه توزی، سزای کار بد را دادن
از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
پیمان شکنی، پیچ و تاب گرفتن از ریسمان شکستن گسیختن (تاب رسن پیمان و جز آن)، تباه شدن، پیمان شکنی پیمان گسلی، جمع انتقاضات
از حق کسی کم کردن
نگارستن نگاشتن، نگاراندن نقش پذیرفتن نگار بستن: انتقاش صور، جمع انتقاشات
کنده کاری، باز کاوی
سره کردن، تبه کردن، کاه ازدانه جداکردن: سره از ناسره جداکردن به گزینی سره کردن، نقد گرفتن پول، جدا کردن (خوب از بدیا کاه از گندم و مانند آن)، خرده گرفتن، به گزینی خرده گیری، شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی با سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده، جمع انتقادات
مغز بیرون کشیدن
شتافتن، کندن
نقاب زدن
بیرون کشیدن مغز، بر گزیدن پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
جابه جا کردن چیزی یا کسی، جا به جا شدن، تغییر کردن محل کار کارمند یا کارگر، سرایت کردن، در علم جامعه شناسی منتقل شدن از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر مثلاً انتقال از فئودالیسم به سرمایه داری، در ریاضیات تبدیلی که در آن همۀ نقاط یک شکل مسطح با یک بردار تغییر مکان جا به جا می شوند، در علم اقتصاد منتقل کردن مبلغی از یک حساب به حساب دیگر، درک کردن و دریافت مطلبی، در موسیقی نوشتن یا اجرای یک قطعۀ موسیقی در مایۀ دیگر، مدلاسیون، کنایه از مرگ
روبند بستن، نقاب زدن، روبنده بستن زنان
شکستن عهد و پیمان، پیمان شکنی، عودت زخم پس از بهبود یافتن، باطل شدن طهارت بر اثر یکی از مبطلات، پاره شدن
کم شدن، کمی، کم کردن، از حق کسی کاستن، از کسی عیب جویی کردن
((اِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
خالص کردن، جدا کردن خوب از بد، خرده گرفتن، برشمردن درستی ها و نادرستی های یک اثر ادبی یا هنری
رفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام می شود، کینه کشیدن از کسی، کینه گرفتن، کینه توزی
بحث کردن دربارۀ مقاله یا کتاب یا اثر هنری به طوری که خوبی ها و بدی هایش آشکار شود، عیب جویی، آشکار کردن عیب کسی، آشکار کردن عیب شعر، جدا کردن پول خوب از بد، نقد گرفتن پول، سره گرفتن، سره کردن
برگزیدن کسی یا چیزی، از نقاش خواستن که چیزی نقش کند، نقش پذیرفتن
Comeuppance, Retaliation, Vengeance
Conveyance, Relocation, Transference, Transmittance
Criticism
возмездие , одинаковость , месть