جدول جو
جدول جو

معنی انتساب - جستجوی لغت در جدول جو

انتساب
نسبت داشتن، خود را به کسی نسبت دادن، پیوستگی، خویشی
تصویری از انتساب
تصویر انتساب
فرهنگ فارسی عمید
انتساب
(اِ تِ)
بازبستن خود را به کسی. (ناظم الاطباء). نسبت داشتن به کسی. (آنندراج) (غیاث اللغات). خویشتن را بکسی واخواندن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تعزی. (تاج المصادر بیهقی). نسبت داشتن. خود را بکسی نسبت دادن. (فرهنگ فارسی معین). اعتزاء. (از اقرب الموارد) : انتسب الی ابیه، بازبست خود را بدان. (منتهی الارب). انتماء. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
انتساب
باز بستن خود را به کسی، نسبت داشتن، وابستگی
تصویری از انتساب
تصویر انتساب
فرهنگ لغت هوشیار
انتساب
((اِ تِ))
نسبت داشتن، نسبت دادن، پیوستگی، خویشی
تصویری از انتساب
تصویر انتساب
فرهنگ فارسی معین
انتساب
ارتباط، انتما، پیوند، خویشاوندی، رابطه، علاقه، نسبت، نسبت دهی، وابستگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتقاب
تصویر انتقاب
روبند بستن، نقاب زدن، روبنده بستن زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتخاب
تصویر انتخاب
برگزیدن، بیرون کشیدن و برگزیدن چیزی یا کسی از میان یک مجموعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتساخ
تصویر انتساخ
نسخه برداشتن، نسخه گرفتن، نوشتن از روی چیزی، نسخه برداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتیاب
تصویر انتیاب
پیاپی آمدن، پی در پی رسیدن، پیاپی آمدن کاری یا پیشامدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
منصوب شدن، برقرار شدن، به کاری اقدام کردن، برپا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتساق
تصویر انتساق
نظم پذیرفتن، منظم شدن، مرتب شدن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکتساب
تصویر اکتساب
کسب کردن، حاصل کردن، فراهم آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتسال
تصویر انتسال
دارای نسل شدن، فرزنددار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتساخ
تصویر انتساخ
نوشتن از روی متنی، نسخه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
از بیخ و بر کندن، رندیدن باد خاک را گرد انگیختن، سخن به پایان نبردن نیمه سخنی، رنگ پریدن، آهسته گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتداب
تصویر انتداب
کشور یاری پشتیبانی و یاری دادن به کشور وا پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاب
تصویر انتخاب
برگزیدن، انتخاب کردن، نخبه کردن، برگزیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاب
تصویر انتحاب
گریستن سخت موییدن
فرهنگ لغت هوشیار
سامان پذیرفتن، سامان دادن نظم پذیرفتن منظم گردیدن مرتب شدن، نظم دادن ترتیب دادن، جمع انتساقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتسال
تصویر انتسال
نظم را قبول کردن، مرتب شدن دارای نسل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاب
تصویر انتشاب
آویختن، هیزم چیدن، هیزم گرد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
شمار کردن وآزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاب
تصویر انتقاب
نقاب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاب
تصویر انتکاب
در رنج افتادن به سختی افتادن کمان بردوش افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاب
تصویر انتهاب
تاراج کردن به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاب
تصویر انتیاب
پی در پی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتساب
تصویر اکتساب
ورزیدن، کسب کردن، حاصل کردن، به دست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
برپاشدن، به کاری قیام کردن، منصوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتساب
تصویر اکتساب
((اِ تِ))
کسب کردن، بدست آورن، اندوختن، جمع اکتسابات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
((اِ تِ))
شمردن، حساب کردن، نهی کردن از کارهایی که در شرع ممنوع باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقاب
تصویر انتقاب
((اِ تِ))
روبند زدن، نقاب زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتساب
تصویر اکتساب
الفنجیدن، اندوزش، به دست آوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
بشمار آوردن، شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتخاب
تصویر انتخاب
گزینش، گزینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
گماشتگی، گماشتن، گمایش، به کار گماری
فرهنگ واژه فارسی سره