جدول جو
جدول جو

معنی انبعاق - جستجوی لغت در جدول جو

انبعاق
(اِ تِ)
ناگاه فرود آمدن چیزی: انبعق علیک الشی ٔ، ناگاه فرود آمد بر تو. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). ناگاه فرود آمدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
انبعاق
فزونگویی درازگویی، ناگاه سخن گفتن، ناگاه فرود آمدن، شکافته شدن
تصویری از انبعاق
تصویر انبعاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتساق
تصویر انتساق
نظم پذیرفتن، منظم شدن، مرتب شدن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبعاث
تصویر انبعاث
برانگیخته شدن، روان شدن، فرستاده شدن، شوق، میل
فرهنگ فارسی عمید
(اَمْ)
دیوث. (ناظم الاطباء). سر دیوثان. رئیس دیوثان. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 113 الف) :
همیشه دست بخیر باشدت بوفاق
بکارساز مجردان شوی انباق (کذا).
عبید زاکانی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 113 الف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ریهیده شدن بندآب. (مصادر زوزنی). رهیده شدن بندآب. (از تاج المصادر بیهقی). دریدن بندآب. (ناظم الاطباء). انبثق، درید بندآب. (منتهی الارب). انفجار. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهر با 384 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سست تیز دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) : انبق انباقاً، سست تیز داد. (ناظم الاطباء). باد رها کردن از دبر. باد بی آواز کردن. (یادداشت مؤلف) ، انبتلت الفسیله،جدا و مستغنی گردید نهال از اصل درخت. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ترسیدن بشب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترسیدن در هنگام شب. (از اقرب الموارد). بترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، آمپول. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تزریق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانگیخته شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی) (غیاث اللغات) (آنندراج) : اذ انبعث اشقی̍ها. (قرآن 12/91) ، سماط. (هفت قلزم) ، بالین، بوریا و حصیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
انبعاج سحاب، واشدن ابر و بازماندن باران. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنچه در میان دو گره گیاه است و بطریق استعاره بهر چیز توخالی که مستدیر باشد گویند، مانند نی، و از آنست انبوب الماء که به قنات آب گویند. (از اقرب الموارد). نی که از میان خالی باشد. (غیاث اللغات). هر چیز مجوف مانند نی (نای). (فرهنگ فارسی معین) ، راه در کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خیابان درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رسته ای از درخت. (از اقرب الموارد) ، زمین بلند، راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لوله (آب و غیره). (فرهنگ فارسی معین) : شرب من انبوب الکوز، یعنی از لولۀ آن. (از اقرب الموارد) :
پس او درشکم پرورش یافته ست
ز انبوب معده خورش یافته ست.
(بوستان).
ج، انابیب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
- انابیب الریه، مخرجهای دم و نفس. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تمام گشاده شدن در: انبلق الباب، تمام گشاده شد در. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). چهارطاق شدن در. (یادداشت مؤلف). گشاده شدن در. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بلا و سختی رسیدن. (آنندراج). رسیدن بر مردم سختی و بلا. (ناظم الاطباء). رسیدن سختی و بلا بر قوم. (ازمنتهی الارب). داهیه بر مردم رسیدن. (از اقرب الموارد) ، انتض العرجون (و هو ضرب من الکماه) ، اذا کان یتقشر من اعالیه و یقال هو ینتض عن نفسه کما تنتض الکماه الکماه و السن السن اذا خرجت فرفعتها عن نفسها. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبزاغ
تصویر انبزاغ
رسیدن نوبهار، روانه شدن اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
سامان پذیرفتن، سامان دادن نظم پذیرفتن منظم گردیدن مرتب شدن، نظم دادن ترتیب دادن، جمع انتساقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیاع
تصویر انبیاع
سرازیر شدن خوی (عرق)، مس مس کردن در خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
جمع نبی، پیامبران، وخشوران، پیغمبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبثات
تصویر انبثات
پراکنده شدن چون پیام چون گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبلاج
تصویر انبلاج
دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
از سنسکریت، جمع انبج، نغزک ها انبه ها جمع انبج. انبه ها، بمطلق اشیایی که با عسل مربا سازند اطلاق کنند بطوری که انبجات و مربیات مترادف محسوب شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبخان
تصویر انبخان
ورآمده خاسته خاز ورآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساس
تصویر انبساس
پراکنده شدن، رفتن آب به زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
گسترده و پهناور گردیدن، انتشار، گسترده، گشاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبضاع
تصویر انبضاع
بریده شدن، انقطاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبغاء
تصویر انبغاء
آسان گردیدن، سزاوار بودن، تیسر و تسهل
فرهنگ لغت هوشیار
پیش افتادن پیشی گرفتن در اسپدوانی، به شتاب رفتن، ترسیدن از تاریکی ترس ازشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاث
تصویر انبعاث
برانگیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاج
تصویر انبعاج
شکافته شدن ناگهان به سخن درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبقاع
تصویر انبقاع
شتافتن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتساق
تصویر انتساق
((اِ تِ))
تنظیم شدن، مرتب شدن، نظم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
جمع نبی، پیامبران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
((اِ بِ))
باز شدن، گسترده شدن، شاد و خوشرو شدن، شادمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبعاث
تصویر انبعاث
((اِ بِ))
برانگیخته شدن، روان شدن، فرستاده شدن، جمع انبعاثات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
پیغمبران، پیامبران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
گسترده شدن، گستردن
فرهنگ واژه فارسی سره