جدول جو
جدول جو

معنی انبالس - جستجوی لغت در جدول جو

انبالس
(اَمْ لُ)
درخت تاک. (از مفردات ابن البیطار) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابالسه
تصویر ابالسه
ابلیس ها، عزازیل ها، شیاطین، جمع واژۀ ابلیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبارک
تصویر انبارک
در دورۀ ساسانیان، محل نگه داری اسلحه و مهمات سپاهیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شرکت، همکاری، همدستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناغالس
تصویر اناغالس
مرزنگوش، گیاهی خوش بو از خانوادۀ نعناع با گل های سفید که مصرف دارویی دارد
انجرک، مرزه گوش، گوش موش، آذان الفار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انباره
تصویر انباره
دستگاهی که انرژی برق برای مواقع لزوم در آن ذخیره می شود، آکومولاتور، خازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبارش
تصویر انبارش
پر کردن به صورت مداوم و مکرر، پرکردنی، هرچه که درون چیزی را با آن پر کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابالیس
تصویر ابالیس
ابلیس ها، عزازیل ها، شیاطین، جمع واژۀ ابلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اِ بِ)
خاموش شدن از خواری: انبس، سکت ذلاً. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ نبل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به نبل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بِءْ)
تیر انداختن، برآمدن و روان شدن آب. (ناظم الاطباء) : انبثق الماء، برآمد و روان شد آب، و منه حدیث هاجر ام اسماعیل: فغمر بعقبه علی الارض فانبثق الماء و انبثق السیل علیهم، ناگهان رسید سیل بر ایشان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، در نزد نصاری، صدور روح القدس از اب و ابن. (از اقرب الموارد) : ’الروح القدس ینبثق من الاب و الابن’، ای یصدر. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ لُ)
درخت تاک. (ناظم الاطباء). رجوع به انبالس شود
لغت نامه دهخدا
جعفری وحشی (گیاه). (از دزی ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبارش
تصویر انبارش
پر کردن انباردن، چیزی که جوف چیز دیگر را بدان پر کنند حشو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبلاج
تصویر انبلاج
دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبال
تصویر انتبال
کشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده مرزنجوش از گیاهان گیاهی از تیره پامچال که میوه اش بشکل مجری است و بوسیله سرپوشی باز میشود. گلهایش دارای 5 گلبرگ آبی یا قرمز میباشد اناگیر حشیشه العلق اناگیرا
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره پامچال که میوه اش بشکل مجری است و بوسیله سرپوشی باز میشود. گلهایش دارای 5 گلبرگ آبی یا قرمز میباشد اناگیر حشیشه العلق اناگیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباغی
تصویر انباغی
منسوب به انباغ: (زین قبه که خواهران انباغی هستند درو چهار هم پهلو) (ناصر خسرو 379)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباره
تصویر انباره
پرکردن و انباشتن مخزن، قوه برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شرکت (در امور مادی و معنوی) همکاری همدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبانک
تصویر انبانک
انبان کوچک انبانچه
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای بزرگ از پوست گوسفند دباغت کرده که درست از گوسفند بر آورند همیان همیانه انبانه، پوست بزغاله خشک کرده که قلندران در میان بندند و ذخیره درو نگاهدارند. یا از انبان تهی پنیر جستن، از غایت شره و آز عمل لغو و بیهوده انجام دادن، شکم بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساس
تصویر انبساس
پراکنده شدن، رفتن آب به زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابالیس
تصویر ابالیس
جمع ابلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباس
تصویر انباس
شتاب کردن، اسرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبال
تصویر انبال
جمع نبل، تیرها تیر دادن، آموزش تیر اندازی، تیر راستبر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شراکت، شریک بودن، همدستی، همکاری
فرهنگ فارسی معین
((اَ رِ))
دستگاهی که می توان در آن برق ذخیره کرد و در هنگام لزوم از آن استفاده کرد، آکومولاتور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبارش
تصویر انبارش
((اَ رِ))
انبار کردن، چیزی که درون چیز دیگر را با آن پر کنند، حشو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابالیس
تصویر ابالیس
اهریمنان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انباره
تصویر انباره
آکومولاتور، خازن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبازش
تصویر انبازش
آکومولاسیون، اشتراک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شراکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انباشت
تصویر انباشت
تکاثر، تراکم
فرهنگ واژه فارسی سره