- انباردار
- کسی که انبار را به او سپرده باشند و کلا حساب کالاها را داشته باشد
معنی انباردار - جستجوی لغت در جدول جو
- انباردار
- کسی که انبار به او سپرده شده و حساب کالاهایی که در انبار است در دست اوست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و عمل انباردار
محافظ انبار نگهبان محل کالا و ارزاق، جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است
حالت انبارده انباشتگی
دارای امان و زنهار، پای بند به عهد و پیمان، وفادار
ذخیره کردن
پر شده مملو انباشته
پرکردن، انبار کردن
ناشکیبا، بی صبر، ناچار
انباشتن، برای مثال به یک سخن دهن ظلم را فروبندی / به یک سخا شکم آز را بینباری (ظهیرالدین فاریابی - ۱۶۶)
انباشته، پرکرده
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
آبستن، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸) ، میوه دار مثلاً درخت باردار، حامل بار
میوه دار، آبستن، حامله
Pregnant
беременная
schwanger
вагітна
w ciąży
grávida
incinta
embarazada
enceinte
zwanger
ตั้งครรภ์
حاملٌ
गर्भवती
בהריון
妊娠している