- امی
- مادری، کنایه از کسی که درس نخوانده و خواندن و نوشتن را یاد نگرفته باشد، بی سواد
معنی امی - جستجوی لغت در جدول جو
- امی ((اُ مّ))
- بی سواد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاه، پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیرپویا، و امیرحسین
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
انتظار، آرزو، تکیه گاه، محل پناه، اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن،
درستکار، راستین، گرودار
کنیزکک کنیزک خرد، نام تیره ای از تازیان
نیک بالا خوش اندام، کوفته بینی، شکسته سر، یاوه گویی
خمیده، کج
پادشاه، فرمانروا، سلطان، خلیفه، کسی که فرمانروا بر قومی باشد
آرزو، خواسته آرزو، رجا، آرمان، متوقع
آرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن، چشمداشت
امید بستن: خواهان چیزی یا کسی شدن
امید داشتن: امیدوار بودن، انتظار داشتن
امید بستن: خواهان چیزی یا کسی شدن
امید داشتن: امیدوار بودن، انتظار داشتن
امام ها، پیشواها، پیش نماز ها، دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیرها، شیخ ها، جمع واژۀ امام
امانت دار، کسی که مردم به او اعتماد کنند، طرف اعتماد، درستکار
فرمانده، فرمانروا
فرمانده، فرمانروا، در امور نظامی صاحب منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ، لقب شاهزادگان و بزرگان
надежда
Hoffnung
nadzieja
esperança
speranza
esperanza
espoir
ความหวัง
harapan
تفاهةٌ
תקווה