جدول جو
جدول جو

معنی اموردیده - جستجوی لغت در جدول جو

اموردیده
(اُ دی دَ/دِ)
آزموده در هر کاری. (ناظم الاطباء). کارآزموده و دانا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوردیده
تصویر نوردیده
پیموده، پیچیده شده
فرهنگ فارسی عمید
ناسپرده. طی ناشده. مقابل نوردیده. رجوع به نوردیده شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مُ دُ)
جریان دم (خون) از بواسیر. (بحر الجواهر). خون آمدن از ناسور را بلغت یونان اموریدوس گویند و این از گشاده شدن سر رگهای مقعد بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
شورچشم. عیون. (یادداشت مؤلف). رجوع به شورچشم شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دی یَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل غذائی آورده است که با گلاب تهیه کنند. و رجوع به دزی ج 2 ص 566 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
که مار را دیده و از آن ترسیده است. که از مار ترسد:
ترسم ز رسن که ماردیده ام
چه مارکه اژدها گزیده ام.
نظامی.
- امثال:
ماردیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ دی دَ / دِ)
پیچیده. ملفوف. لوله کرده، تاشده. تاکرده. ته کرده، طی شده. سپرده. پیموده. نعت مفعولی از نوردیدن است. رجوع به نوردیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوردیده
تصویر نوردیده
پیچیده طیکرده، تاکرده، پیموده (راه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوردیده
تصویر نوردیده
((نَ وَ دِ))
تا کرده، پیچیده، طی شده
فرهنگ فارسی معین
عزیز، فرزند، نورچشم
فرهنگ واژه مترادف متضاد