جدول جو
جدول جو

معنی امسح - جستجوی لغت در جدول جو

امسح
یک چشم، گردنده، هموار
تصویری از امسح
تصویر امسح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امسوح
تصویر امسوح
دکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امسخ
تصویر امسخ
بد مزه، مزه ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امساح
تصویر امساح
پلاسها، جاده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امسا
تصویر امسا
تباه انگیزی، شبانگاه کردن، در شبانگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املح
تصویر املح
ملیح تر، شورتر، سخت نمکدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسح
تصویر تمسح
مسح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممسح
تصویر ممسح
دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املح
تصویر املح
((اَ لَ))
نمکین تر، بانمک تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمسح
تصویر تمسح
((تَ مَ سُّ))
دست مالیدن به چیزی، مسح کردن، روغن مالی کردن بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امس
تصویر امس
دیروز، روزی از روزهای گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسح
تصویر مسح
پاک کردن، اثر چیزی را از چیز دیگر برطرف ساختن، مالیدن، در فقه دست مالیدن به پیش سر و روی پاها هنگام وضو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسح
تصویر مسح
مالیدن و دست گذاشتن بر چیزی روان یا آلوده جهت دور کردن آلودگی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امس
تصویر امس
دیروز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسح
تصویر مسح
((مَ))
پاک کردن، کشیدن دست تر به فرق سر و روی پاها هنگام وضو گرفتن
فرهنگ فارسی معین