در افسانه ها ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها، تنّین، کنایه از اسب قوی و درشت اندام، کنایه از شمشیر دراز و ستبر، برای مثال به آوردگه رفت چون پیل مست / یکی پیل زیر اژدهایی به دست (فردوسی - ۲/۵۶)
در افسانه ها ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها، تِنّین، کنایه از اسب قوی و درشت اندام، کنایه از شمشیر دراز و ستبر، برای مِثال به آوردگه رفت چون پیل مست / یکی پیل زیر اژدهایی به دست (فردوسی - ۲/۵۶)
موادی آلی و از مشتقات آمونیاک می باشند که در آنها بجای یک یا چند هیدروژن آمونیاک یک یا چند ئیدروکربور قرار گرفته است. اگر یک ئیدروکربور بجای یک هیدرژن قرار گرفته باشد امین حاصل را نوع اول واگر بجای دو هیدرژن دو ئیدروکربور قرار گرفته باشد آنرا امین نوع دوم و در صورتی که بجای سه هیدرژن سه ئیدروکربور قرار گیرد آنرا امین نوع سوم می خوانند: امینهایی که ئیدروکربور آنها از نوع معطر است امین معطر خوانده می شوند. امینها خواصی شبیه به آمونیاک دارند، اسیدها را خنثی می کنند و بصورت محلول در آب اثر قلیایی دارند، اثر قلیایی محلول امینهای خطی از آمونیاک بیشتر و اثر قلیایی امینهای معطر از آمونیاک کمتراست. (از کتب رسمی شیمی)
موادی آلی و از مشتقات آمونیاک می باشند که در آنها بجای یک یا چند هیدروژن آمونیاک یک یا چند ئیدروکربور قرار گرفته است. اگر یک ئیدروکربور بجای یک هیدرژن قرار گرفته باشد امین حاصل را نوع اول واگر بجای دو هیدرژن دو ئیدروکربور قرار گرفته باشد آنرا امین نوع دوم و در صورتی که بجای سه هیدرژن سه ئیدروکربور قرار گیرد آنرا امین نوع سوم می خوانند: امینهایی که ئیدروکربور آنها از نوع معطر است امین معطر خوانده می شوند. امینها خواصی شبیه به آمونیاک دارند، اسیدها را خنثی می کنند و بصورت محلول در آب اثر قلیایی دارند، اثر قلیایی محلول امینهای خطی از آمونیاک بیشتر و اثر قلیایی امینهای معطر از آمونیاک کمتراست. (از کتب رسمی شیمی)
مار بزرگ. (برهان). مار بزرگ جثه. (غیاث اللغات). ماری عظیم بزرگ و دهان فراخ باز گشاده، و عرب ثعبان گویند. مؤلف برهان و غیاث اللغات گویند: این کلمه جمع اژدر نیست بلکه اژدرها لفظ مفرد است. اژدها. (لغت فرس) (جهانگیری). تنّین. (زمخشری) : یکی صمصام دشمن کش عدوخواری چو اژدرها که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا. دقیقی (از اوبهی). یکی اژدرها که چند کوهی بود. (تاریخ سیستان). چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند بکوشان پیل و کرگندن بجوشان شیر و اژدرها. شمعی (از فرهنگ اسدی). نیکی الفنج و ز پرهیز و خرد پوش سلاح که برین راه یکی منکر و صعب اژدرهاست. ناصرخسرو. گر باخردی چرا نپرهیزی ای خواجه از این خورنده اژدرها. ناصرخسرو. مویها بر تنم چوپنجۀ شیر بند بر پای من چو اژدرها. مسعودسعد. گر از آتش همی ترسی بمال کس مشو غره که اینجا صورتش مالست و آنجا شکلش اژدرها. سنائی. جامع (فرّاش) در طلب قصاص چون پلنگ و شیر می غرّید وچون نهنگ و اژدرها میدمید. (راحه الصدور). گنج را بر سر اگر رسم بود اژدرها گنج حسنی و تو را زلف چو ثعبان بر سر. کمال اسماعیل. هر خسی را این تمنا کی رسد موسئی باید که اژدرها کشد. مولوی. مهربانی مر ترا آگاه کرد که بجه زود ارنه اژدرهات خورد. مولوی. گرچه کس بی اجل نخواهد مرد تو مرو در دهان اژدرها. سعدی.
مار بزرگ. (برهان). مار بزرگ جثه. (غیاث اللغات). ماری عظیم بزرگ و دهان فراخ باز گشاده، و عرب ثعبان گویند. مؤلف برهان و غیاث اللغات گویند: این کلمه جمع اژدر نیست بلکه اژدرها لفظ مفرد است. اژدها. (لغت فرس) (جهانگیری). تنّین. (زمخشری) : یکی صمصام دشمن کش عدوخواری چو اژدرها که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا. دقیقی (از اوبهی). یکی اژدرها که چندِ کوهی بود. (تاریخ سیستان). چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند بکوشان پیل و کرگندن بجوشان شیر و اژدرها. شمعی (از فرهنگ اسدی). نیکی الفنج و ز پرهیز و خرد پوش سلاح که برین راه یکی منکر و صعب اژدرهاست. ناصرخسرو. گر باخردی چرا نپرهیزی ای خواجه از این خورنده اژدرها. ناصرخسرو. مویها بر تنم چوپنجۀ شیر بند بر پای من چو اژدرها. مسعودسعد. گر از آتش همی ترسی بمال کس مشو غره که اینجا صورتش مالست و آنجا شکلش اژدرها. سنائی. جامع (فرّاش) در طلب قصاص چون پلنگ و شیر می غرّید وچون نهنگ و اژدرها میدمید. (راحه الصدور). گنج را بر سر اگر رسم بود اژدرها گنج حسنی و تو را زلف چو ثعبان بر سر. کمال اسماعیل. هر خسی را این تمنا کی رسد موسئی باید که اژدرها کشد. مولوی. مهربانی مر ترا آگاه کرد که بجه زود ارنه اژدرهات خورد. مولوی. گرچه کس بی اجل نخواهد مُرد تو مرو در دهان اژدرها. سعدی.
آردهان. (قاموس الاعلام ترکی). کرسی قضائی است در لواء جلدر، از ولایت ارزروم. موقع آن بر کنار نهر کور، بین 41 درجه و 20 دقیقۀ عرض شمالی و قریب 40درجه و 30 دقیقۀ طول شرقی، در 18 ساعته راه از مرکز لواء و در حدود 40 میلی شمال شمال غربی قارص. و آن شهری است استوار و روسها به سال 1244 هجری قمری بر آن استیلا یافتند و سپس عثمانیان شهر مزبور را بازستدندو مجدداً در جنگی که بین دولت عثمانی و روس درگرفت روسها آنرا تصرف کردند. (ضمیمۀ معجم البلدان). و آن در مغرب کارسک است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
آردهان. (قاموس الاعلام ترکی). کرسی قضائی است در لواء جلدر، از ولایت ارزروم. موقع آن بر کنار نهر کور، بین 41 درجه و 20 دقیقۀ عرض شمالی و قریب 40درجه و 30 دقیقۀ طول شرقی، در 18 ساعته راه از مرکز لواء و در حدود 40 میلی شمال شمال غربی قارص. و آن شهری است استوار و روسها به سال 1244 هجری قمری بر آن استیلا یافتند و سپس عثمانیان شهر مزبور را بازستدندو مجدداً در جنگی که بین دولت عثمانی و روس درگرفت روسها آنرا تصرف کردند. (ضمیمۀ معجم البلدان). و آن در مغرب کارسک است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
تلفظ عامیانۀ آمریکا و این نوع تلفظ اخیراً بیشتر معمول شده است چنانکه گویندگان رادیو ایران نیز گاهی این تلفظرا بکار می برند. در نوشته های نویسندگان معاصر نیز اغلب این شکل بکار رفته است. و رجوع به آمریکا شود
تلفظ عامیانۀ آمریکا و این نوع تلفظ اخیراً بیشتر معمول شده است چنانکه گویندگان رادیو ایران نیز گاهی این تلفظرا بکار می برند. در نوشته های نویسندگان معاصر نیز اغلب این شکل بکار رفته است. و رجوع به آمریکا شود
در اوستا امرتات است جزء اخیر آن که تات باشد پسوند است که جداگانه مورد استعمال ندارد همین جزء در خرداد نیز دیده می شود. پارۀ دیگر این واژه از دو جزء ساخته شده نخست از ’ا’ که از ادوات نفی است یعنی نه از برای این جزء در فارسی ’نا’ یا ’بی’آورده می شود. جزء دوم، مرت یا مرت است یعنی مردنی و درگذشتنی و نیست شدنی و نابودگردیدنی. بنابراین امرداد یعنی بی مرگ و آسیب ندیدنی یا جاودانی و باید امرداد با ادات نفی ’ا’ باشد نه مرداد که معنی برخلاف آن را می دهد. امرداد در دین زردشتی امشاسپندی است که نمایندۀ بی مرگی و جاودانی یا مظهر ذات زوال ناپذیر اهورا مزداست. در جهان خاکی نگهبانی گیاهها و رستنیها به او سپرده شده است. (از فرهنگ ایران باستان پور داود ص 59). و رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف دکتر معین و امشاسپندان شود.
در اوستا امرتات است جزء اخیر آن که تات باشد پسوند است که جداگانه مورد استعمال ندارد همین جزء در خرداد نیز دیده می شود. پارۀ دیگر این واژه از دو جزء ساخته شده نخست از ’اَ’ که از ادوات نفی است یعنی نه از برای این جزء در فارسی ’نا’ یا ’بی’آورده می شود. جزء دوم، مرت یا مرت است یعنی مردنی و درگذشتنی و نیست شدنی و نابودگردیدنی. بنابراین امرداد یعنی بی مرگ و آسیب ندیدنی یا جاودانی و باید امرداد با ادات نفی ’اَ’ باشد نه مرداد که معنی برخلاف آن را می دهد. امرداد در دین زردشتی امشاسپندی است که نمایندۀ بی مرگی و جاودانی یا مظهر ذات زوال ناپذیر اهورا مزداست. در جهان خاکی نگهبانی گیاهها و رستنیها به او سپرده شده است. (از فرهنگ ایران باستان پور داود ص 59). و رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف دکتر معین و امشاسپندان شود.