جدول جو
جدول جو

معنی امد - جستجوی لغت در جدول جو

امد
غایت و نهایت و آخر چیزی، اجل، خشم
تصویری از امد
تصویر امد
فرهنگ فارسی عمید
امد
(اَ)
هزوارش امد یا امد پهلوی، همو بمعنی همیشه، الی الابد. در عربی بمعنی غایت و منتهی شی ٔ و اجل است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). هنگام. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (شعوری) (ناظم الاطباء). زمان. (برهان قاطع) (شعوری) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موسم. (برهان قاطع). (ناظم الاطباء). وقت. (انجمن آرا) (آنندراج) :
این دستگاه لقمۀ تو دیر بر نداشت
امد جدایی آمد و شد دستگاه شک.
سوزنی (از آنندراج).
- امد مدید و عهد بعید، یعنی زمان دراز و مدت طویل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
امد
(اَ مَ)
شهری است از بلاد جزیره بین دجله و فرات از دیار ’بکر’ دارای درختان بسیار و کشاورزی و باره ای بسیار محکم. (از روضات الجنات ص 464) پایتخت موزویوتامی (دیاربکر). (ناظم الاطباء). درناظم الاطباء امد ضبط شده. در المسالک و الممالک ابن خردادبه و معجم البلدان و منتهی الارب ’آمد’ است. رجوع به آمد در همین لغت نامه و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
امد
(اَ مَ)
غایت. (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین). غایت و منتها. (ناظم الاطباء). غایت مدت. (آنندراج). نهایت. (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج). فرجام. پایان. (فرهنگ فارسی معین). پایان کار. (ترجمان علامه ترتیب عادل). امد مأمود، غایت منتهی الیه. (ناظم الاطباء). ج، آماد. (ناظم الاطباء) ، حوضهایی که گرداگرد آنرا سنگ گرفته باشند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مدی شود
لغت نامه دهخدا
امد
(اَ مَدْ د)
کشیده تر و درازتر. (ناظم الاطباء) ، افزونی کردن در آمیختن آب به شراب، بچراگاه گذاشتن اسب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسب را در چراگاه فرا گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). گویند: امذ بعنان فرسک، بگذار آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مذی (آب رقیقی که با مداعبت جنسی بیرون آید) آوردن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مذی افکندن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
امد
((اَ مَ))
نهایت، پایان، اجل
تصویری از امد
تصویر امد
فرهنگ فارسی معین
امد
امید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسد
تصویر اسد
(پسرانه)
شیر، نام برج پنجم از برجهای دوازده گانه، برابر با مرداد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احد
تصویر احد
(پسرانه)
یگانه، یکتا، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارد
تصویر ارد
(پسرانه)
خیر، برکت، فرشته نگهبان ثروت، نام چند تن از پادشاهان اشکانی، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احمد
تصویر احمد
(پسرانه)
بسیار ستوده، یکی از نامهای پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ مَ)
منسوب به امد
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
بقیۀ چیزی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). بقیه از هر چیزی. (از المرجع).
لغت نامه دهخدا
(اَ مِدْ دَ)
تار و رشتۀ تافته.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
مرد خرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
آنکه پهلویش دمیده باشد. (تاج المصادر بیهقی). مرد تهیگاه برآمده.
لغت نامه دهخدا
(اَ دا)
گویند: فلان امدی العرب، بزرگترین و اعلا و ابعد آنان (اعراب) در عزت و مرتبه و بزرگی. (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الد
تصویر الد
ستیزه گر
فرهنگ لغت هوشیار
شتابیدن، درنگیدن از واژگان دو پهلوست (اضداد)، نزدیکی مرگ عجیب شگفت آور
فرهنگ لغت هوشیار
آمدن ایاب: رفت و آمد مقابل رفت ذهاب، بازگشت، اقبال روی آوردن بخت خجستگی مقابل نیامد. یا آمد کار. خجستگی یمن میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعد
تصویر اعد
آماده تر آماده تر مهیا تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احد
تصویر احد
پیمان بستن، یکی، یگانه ای که تصور دومی وغیر برای او نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشد
تصویر اشد
شدید تر و سخت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسد
تصویر اسد
شیر درنده، شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
خاکستری، چشم درد، نیک باریک خاکسترگون خاکستررنگ خاکستری، صاحب رمد کسی که چشم او درد کند با سرخی و آب ریزی چشم درد گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمد
تصویر احمد
ستوده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابد
تصویر ابد
دائم، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امدش
تصویر امدش
لاغر، کم خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امّ
تصویر امّ
مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابد
تصویر ابد
جاوید، همیشگی، همیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احد
تصویر احد
یکتا، یگانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امر
تصویر امر
فرمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امت
تصویر امت
دین وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اما
تصویر اما
ولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امرد
تصویر امرد
خنثی
فرهنگ واژه فارسی سره