معنی امد - لغت نامه دهخدا
معنی امد
- امد(اَ مَدْ د)
- کشیده تر و درازتر. (ناظم الاطباء) ، افزونی کردن در آمیختن آب به شراب، بچراگاه گذاشتن اسب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسب را در چراگاه فرا گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). گویند: امذ بعنان فرسک، بگذار آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مذی (آب رقیقی که با مداعبت جنسی بیرون آید) آوردن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مذی افکندن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا