جدول جو
جدول جو

معنی امتسال - جستجوی لغت در جدول جو

امتسال(اِ)
شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شمشیر از غلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). امتساخ. امتساح
لغت نامه دهخدا
امتسال
شمشیر از نیام برکشیدن
تصویری از امتسال
تصویر امتسال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امتثال
تصویر امتثال
فرمان برداری کردن، اطاعت کردن، پیروی کردن از طریقه یا امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امسال
تصویر امسال
سالی که در آن هستیم، سال جاری، در سالی که در آن هستیم، در سال جاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتسال
تصویر انتسال
دارای نسل شدن، فرزنددار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغتسال
تصویر اغتسال
غسل کردن، سر و تن شستن، شستشو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
شمشیر برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از غلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). امتساح
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بشتاب ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : امتعل فلان، دارک الطعان فی اختلاس و سرعه. (اقرب الموارد) ، مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
بار بار فرو رفتن در آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدفعات در آب فرو رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مهلت و فرصت دادن. (غیاث اللغات). مهلت دادن. زمان دادن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چنگ درزدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چنگ زدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین) ، تخم کاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکسو گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دور شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بکیش و شریعت درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن در دینی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر ازغلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، گونه ای روی برگشتن از ترس یا از اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تغییررنگ از ترس یا اندوه یا ریبت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرفتن هرچه نزد کسی بود. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن همه آنچه را که نزد کسی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
شمشیر از نیام برکشیدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ خُوْ وَ)
بجای آوردن فرمان. (مصادر زوزنی). فرمانبرداری. (غیاث اللغات). فرمانبرداری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). فرمان بردن: بندگان را از امتثال چاره نیست. (تاریخ بیهقی). بندگان را از امتثال فرمان چاره نباشد. (کلیله و دمنه).
هرچه آید بدان مثال از تو
نبود امتثال را تأخیر.
سوزنی.
همه حکم او را امتثال نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). سلطان این مثال به امتثال تلقی کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
گفت روبه جستن رزق حلال
فرض باشد از برای امتثال.
مولوی.
کمینه بنده از امتثال و انقیاد چاره ندید. (جامع التواریخ رشیدی). غلامان احوص بدان امتثال نمودند. (تاریخ قم).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فرزند شدن. (غیاث اللغات). دارای نسل شدن. فرزنددار شدن. (فرهنگ فارسی معین) :
چون عدو نبود جهاد آمد محال
شهوت ار نبود نباشد انتسال.
مولوی.
چون بگیری شه رهی که ذوالجلال
برگشاده ست ازبرای انتسال.
مولوی، آب بر شرمگاه پاشیدن بعد وضو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پاشیده شدن آب. (تاج المصادر بیهقی). ترشّش. انتضاخ، از امری اظهار برأت کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شستن و غسل کردن. (فرهنگ نظام). غسل آوردن: اغتسل بالماء، غسل آورد. (منتهی الارب). غسل کردن با آب. (ناظم الاطباء). تن را شستن: غسل الرجل، غسل بدنه. (از اقرب الموارد) ، خواربار آوردن. اغتار، امتار. بدین معنی نیز واوی و یایی هر دو آمده است. (از اقرب الموارد). غله از شهری بشهری کشیدن و خواربار آوردن. بدین معنی ذیل (غیر) یایی آمده است. (منتهی الارب). چون یایی باشد، غله از شهری بشهری کشیدن و خواربار آوردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ عِ)
شکار کردن بچۀ سوسمار که از بیضه برآمده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیر داشتن وام را و در تأخیر انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بعاریت گرفتن تیر قمار برای تیمن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امسال
تصویر امسال
سال حاضر، سال جاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتثال
تصویر امتثال
به جای آوردن فرمان، فرمانبرداری کردن، فرمانبردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتسال
تصویر انتسال
نظم را قبول کردن، مرتب شدن دارای نسل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
چنگ در زدن به چیزی، ثابت شدن در مکانی چنگ زدن چنگ زدن چنگ در زدن، نگاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتطال
تصویر امتطال
دیرکردن دیر کرد در پرداخت درهمی پیچیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتهال
تصویر امتهال
مهلت دادن زمان دادن، آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتسال
تصویر اغتسال
شستن و غسل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتثال
تصویر امتثال
((اَ تِ))
فرمان بردن، فرمانبرداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتساک
تصویر امتساک
((اِ تِ))
چنگ زدن، نگاه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتهال
تصویر امتهال
مهلت دادن، زمان دادن، آهستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتسال
تصویر انتسال
((اِ تِ))
دارای نسل شدن، فرزنددار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتسال
تصویر اغتسال
((اِ تِ))
سر و تن شستن، شستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امسال
تصویر امسال
((اِ))
سالی که در آن هستیم، همین سال
فرهنگ فارسی معین
اطاعت، پیروی، فرمانبرداری، فرمانبری
فرهنگ واژه مترادف متضاد