جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با امتساک

امتساک

امتساک
چنگ در زدن به چیزی، ثابت شدن در مکانی چنگ زدن چنگ زدن چنگ در زدن، نگاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

امتساک

امتساک
چنگ درزدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چنگ زدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین) ، تخم کاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

امتکاک

امتکاک
مکیدن کُرِّه همه شیر پستان را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بزیست نرم و نازک و فراخ رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بزندگی ملایم و نرم رسیدن. (از قطر المحیط) ، در آب آمیخته خوردن پینو را. (منتهی الارب). در آب آمیخته خوردن پینو را یعنی کشکاب خوردن. (ناظم الاطباء). ساییدن کشک در آب و خوردن آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

امتسال

امتسال
شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شمشیر از غلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). امتساخ. امتساح
لغت نامه دهخدا

امتساغ

امتساغ
یکسو گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دور شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

امتساخ

امتساخ
شمشیر برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از غلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). امتساح
لغت نامه دهخدا

امتساح

امتساح
شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر ازغلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، گونه ای روی برگشتن از ترس یا از اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تغییررنگ از ترس یا اندوه یا ریبت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

امتساء

امتساء
گرفتن هرچه نزد کسی بود. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن همه آنچه را که نزد کسی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا