جدول جو
جدول جو

معنی امبالا - جستجوی لغت در جدول جو

امبالا(اَ)
شهری است در شمال غربی هندوستان از ایالت پنجاب در دامنۀ کوه هیمالیا واقع در 272 هزارگزی شمالی دهلی. سکنۀ آن 62000 تن و مرکز تجارتی و صنعتی است و محصول مهم آن گندم است. (از لاروس بزرگ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 1 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به اجمال، به اختصار، به طور خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امسالی
تصویر امسالی
مربوط به امسال، در سال جاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم بالا
تصویر هم بالا
برابر، هم قد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امساله
تصویر امساله
مربوط به امسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سربالا
تصویر سربالا
مقابل سرازیر، آنچه رو به بلندی باشد، رو به بالا، مقابل سراشیب، راهی که رو به بلندی برود، همراه با بی اعتنایی، سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
شهریست در کشور اکواتر در آمریکای جنوبی در 140 کیلومتری جنوب کیتو و 31300 تن سکنه دارد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
و امبارحه، دیروز. اول امبارح، پریروز. اوله امبارحه، پریشب. (از دزی ج 1) ، پادشاه مقتدر و مستقل و صاحب تاج و تخت که بر ممالک و نواحی سلطنت کند. (از ناظم الاطباء) (ازفرهنگ فارسی معین). شاهنشاه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انبازی. شرکت و اشتراک. همکاری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به انبازی شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بام برتر. بام برین.
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
قصبه ای است در مصر، در ساحل چپ رود نیل روبروی بولاق، از این قصبه یک رشته خط آهن بسوی مینه کشیده شده است. رجوع به لاروس بزرگ و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1033 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 259 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مخفف مبالات. بمعنی باک داشتن. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتصالا
تصویر اتصالا
پیاپی پیوسته استمرارا متوالیا علی التوالی متعاقبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبارا
تصویر اخبارا
گزارشی به طریق اخبار از راه آگاه ساختن و خبردار گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبارا
تصویر اجبارا
فرچپانیک به زور از روی ناچاری و اکراه قهرا اضطرارا، بستم بزور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثباتا
تصویر اثباتا
ایجابا از روی اثبات و ایجاب مقابل نفیا سلبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به کوتاهی به فشردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتثالا
تصویر امتثالا
به فرمان درفرمان از روی اطاعت بطریق امتثال
فرهنگ لغت هوشیار
ماندهای او (مونث)، مانندهای آنها: ... . هرساله از بافت اوقاف و زکوات و اخماس و سهم امام و مظالم وامثالها قرب دویست هزار تومان به محضر اطهر و ایصال می داشتند
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدبالا
تصویر قدبالا
قامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمبالک
تصویر دمبالک
در کشتی و در هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امبازی
تصویر امبازی
شرکت (در امور مادی و معنوی) همکاری همدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامالا
تصویر خامالا
یونانی بژ مهره (حرباء)، مازریون از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امکانا
تصویر امکانا
پذیرفتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امساله
تصویر امساله
منسوب به امسال، همین سال امسال
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که اقامت آنان مساوی باشد هم قد: وکواعب اترابا و کنیزکان هم بالا هم آسا هم زاد، معادل برابر: اما چکنم که ایام مصابرت در درازی گویی از روز محشر زاده و اعوام مهارجت هم بالای ساق قیامت افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امثاله
تصویر امثاله
((اَ لَ هُ))
مانندهای او (مذکر)، همانندهای آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
((مُ))
اندیشه و تفکر در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به کوتاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
دم کردن، جوشیدن
دیکشنری اردو به فارسی
جوش آوردن، جوشیدن
دیکشنری اردو به فارسی