جدول جو
جدول جو

معنی امباری - جستجوی لغت در جدول جو

امباری
انباری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخباری
تصویر اخباری
ویژگی گروهی از علمای شیعه که به ظاهر احادیث و قرآن استناد می کنند نه به دلیل های عقلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
مربوط به اخبار مثلاً مضارع اخباری
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
انبازی. شرکت و اشتراک. همکاری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به انبازی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادباری
تصویر ادباری
پلیدی ناپاکی کثیفی، بدبختی نگون بختی سیه روزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امبازی
تصویر امبازی
شرکت (در امور مادی و معنوی) همکاری همدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
((اِ))
خدمت نظام وظیفه، سربازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
کسی که حکایت ها و داستان ها را روایت کند، کسی که فقط به ظاهر احادیث اکتفاء کند نه به دلیل های عقلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
ناخواسته، به زور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
نوگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
إلزاميٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
Compulsive, Obligatorily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
compulsif, obligatoirement, coercition
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
kompulsyjny, obowiązkowo, przymus
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
強迫的な , 義務的に , 強制
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
навязчивый , обязательно , принуждение
دیکشنری فارسی به روسی
بمباران
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
مجبور کرنے والا , لازمی طور پر , جبر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
বাধ্যতামূলক , বাধ্যতামূলকভাবে , জবরদস্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
wa kulazimisha, kwa lazima, kulazimisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
zorlayıcı, zorunlu olarak, zorbalık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
강박적인 , 의무적으로 , 강제
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
כפייתי , באופן מחייב , כפייה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
强迫的 , 强制性地 , 强制
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
मजबूरी , अनिवार्य रूप से , बलात्कारीपन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
kompulsif, secara wajib, pemaksaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
ที่บีบบังคับ , อย่างบังคับ , การบังคับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
dwangmatig, verplicht, dwang
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
zwanghaft, obligatorisch, Zwang
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
compulsivo, obligatoriamente, coerción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
compulsivo, obbligatoriamente, coercizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
нав'язливий , обов'язково , примус
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
compulsivo, obrigatoriamente, coação
دیکشنری فارسی به پرتغالی