جدول جو
جدول جو

معنی اخباری

اخباری
ویژگی گروهی از علمای شیعه که به ظاهر احادیث و قرآن استناد می کنند نه به دلیل های عقلی
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اخباری

اخباری

اخباری
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
فرهنگ لغت هوشیار

اخباری

اخباری
کسی که حکایت ها و داستان ها را روایت کند، کسی که فقط به ظاهر احادیث اکتفاء کند نه به دلیل های عقلی
اخباری
فرهنگ فارسی معین

اخباری

اخباری
منسوب به اخبار. کسی که حکایات و قصص و نوادر را روایت کند. (انساب سمعانی). محدث. اثری، بعاریت دادن اسب تا جهاد کند بر آن، اشتر فرا کسی دادن تا پشم و شیر برگیرد و اسب تا غزو کند. (تاج المصادر بیهقی) ، بحسب طلب کسی عاریت دادن. (منتهی الارب) ، دوبخش کردن شتران که نصف آن امسال بچه آرند و نیمی بسال دیگر، چنانچه زمین را دو قسمت کنند برای زراعت که نصف یک سال مزروع گردد و نصف بسال دیگر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اخباری

اخباری
ابومحمد عبدالله بن ابی سعید و او عبدالله بن عمرو بن عبدالرحمان بن بشر بن هلال الانصاری الوراق البلی (کذا) الأخباری بلخی الاصل و بغدادی المسکن است. او ثقۀ اخباری و صاحب ادب و ملح و طرف بود و از حسین بن محمد المروزی و معاویه بن عمرو و عفان بن مسلم و سلیمان بن حرب و شریح بن نعمان و هوذه بن خلیفه و علی بن الجعد و غیر ایشان سماع دارد و عبدالله بن محمد بن ابی الدنیا و عبدالله بن محمد البغوی و محمد بن خلف بن المرزبان و عبیدالله بن عبدالرحمان السکری و حسین بن القاسم الکوکبی و قاضی ابوعبدالله المحاملی و جماعت دیگر از او روایت دارند. ولادت او بسال 197 هجری قمری و وفات وی در سامرا به جمادی الاَّخرۀ سال 274 هجری قمری بود. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

اخبارا

اخبارا
گزارشی به طریق اخبار از راه آگاه ساختن و خبردار گردانیدن
اخبارا
فرهنگ لغت هوشیار

اجباری

اجباری
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
فرهنگ لغت هوشیار