در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره به طوری که «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب) و سلیح (امالۀ سلاح)، در پزشکی داخل کردن داروی مایع به وسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از راه مقعد، میل دادن، برگردانیدن، مایل گردانیدن، خم دادن
در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره به طوری که «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب) و سلیح (امالۀ سلاح)، در پزشکی داخل کردن داروی مایع به وسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از راه مقعد، میل دادن، برگردانیدن، مایل گردانیدن، خم دادن
امامی کردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پیش روی، گویند: هذا ایم ﱡ منه امامه و هذا اوم ﱡ منه امامه، این بهتر است از آن برای امامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). پیشوایی کردن. (آنندراج). ریاست عامه. (از اقرب الموارد). رجوع به امامت شود.
امامی کردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پیش روی، گویند: هذا اَیَم ﱡ منه امامه و هذا اَوَم ﱡ منه امامه، این بهتر است از آن برای امامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). پیشوایی کردن. (آنندراج). ریاست عامه. (از اقرب الموارد). رجوع به امامت شود.
دختر حمزه بن عبدالمطلب بود. صاحب الاصابه از کتاب المحبر ابوجعفر بن حبیب نویسد: هنگامی که رسول اکرم از عمرۀ قضا برمیگشت، امامه پیش آمد و از گور پدرش پرسیدن گرفت. چون این خبر به حسان بن ثابت رسید ابیات زیر را سرود: تسائل عن قرم هجان سمیدع لدی الناس مغوار الصباح جسور فقلت لها ان الشهاده راحه و رضوان رب ما اقام غفور دعاه اله الخلق ذوالعرش دعوه الی جنه فیها رضا و سرور. اسم او را عماره نیز گفته اند. (الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 13)
دختر حمزه بن عبدالمطلب بود. صاحب الاصابه از کتاب المحبر ابوجعفر بن حبیب نویسد: هنگامی که رسول اکرم از عمرۀ قضا برمیگشت، امامه پیش آمد و از گور پدرش پرسیدن گرفت. چون این خبر به حسان بن ثابت رسید ابیات زیر را سرود: تسائل عن قرم هجان سمیدع لدی الناس مغوار الصباح جسور فقلت لها ان الشهاده راحه و رضوان رب ما اقام غفور دعاه اله الخلق ذوالعرش دعوه الی جنه فیها رضا و سرور. اسم او را عماره نیز گفته اند. (الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 13)
بافراوف، دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران که در 8 هزارگزی مرکز بخش بر کنار راه شوسۀ قم در جلگه واقع است. ناحیه ای است سردسیر و دارای 20تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و صیفی و چغندر قند و شغل مردمش زراعت و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
بافراوف، دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران که در 8 هزارگزی مرکز بخش بر کنار راه شوسۀ قم در جلگه واقع است. ناحیه ای است سردسیر و دارای 20تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و صیفی و چغندر قند و شغل مردمش زراعت و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
برگردانیدن. خم دادن. (منتهی الارب). میل دادن و برگردانیدن. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به امالهشود. مال دادن. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی است و از ’مول’ می آید.
برگردانیدن. خم دادن. (منتهی الارب). میل دادن و برگردانیدن. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به امالهشود. مال دادن. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی است و از ’مول’ می آید.
امیر شدن. (مصادر زوزنی). ولایت و فرمانفرمایی. حاکم و فرمانروا شدن بر قومی. (از منتهی الارب). اماره. رجوع به اماره شود. امیر شدن. (اقرب الموارد). ولایت و فرمانفرمایی. بفتح اول نیز آمده. (از منتهی الارب).
امیر شدن. (مصادر زوزنی). ولایت و فرمانفرمایی. حاکم و فرمانروا شدن بر قومی. (از منتهی الارب). اِماره. رجوع به اِماره شود. امیر شدن. (اقرب الموارد). ولایت و فرمانفرمایی. بفتح اول نیز آمده. (از منتهی الارب).
شماره و حساب. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری). امار. اوار. آماره. اواره. (شرفنامۀ منیری) : اگر خواهی سپاهش را شماره برون باید شد از حد اماره. لبیبی.
شماره و حساب. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری). اَمار. اوار. آماره. اواره. (شرفنامۀ منیری) : اگر خواهی سپاهش را شماره برون باید شد از حد اماره. لبیبی.
مؤنث امّار. بسیار فرماینده. بسیار امرکننده. کثیرالامر. (اقرب الموارد). برانگیزاننده به بدی. (فرهنگ فارسی معین) : ان النفس لاماره بالسوء (قرآن 53/12) ،همانا نفس سخت فرماینده است به بدی، دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بردن. (از اقرب الموارد)
مؤنث اَمّار. بسیار فرماینده. بسیار امرکننده. کثیرالامر. (اقرب الموارد). برانگیزاننده به بدی. (فرهنگ فارسی معین) : ان النفس لاماره بالسوء (قرآن 53/12) ،همانا نفس سخت فرماینده است به بدی، دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بردن. (از اقرب الموارد)
اماذه. نام دیهی است. در ترجمه محاسن اصفهان (ص 39) چنین آمده: به رستاق دار به طسوج جانان در کوهستان دیه اماثه کرمکی هست... که در شب تاریک رودمانند چراغی روشن از پشت او افروخته میگردد... -انتهی. و رجوع به متن عربی محاسن اصفهان ص 18 شود
اماذه. نام دیهی است. در ترجمه محاسن اصفهان (ص 39) چنین آمده: به رستاق دار به طسوج جانان در کوهستان دیه اماثه کرمکی هست... که در شب تاریک رودمانند چراغی روشن از پشت او افروخته میگردد... -انتهی. و رجوع به متن عربی محاسن اصفهان ص 18 شود
دشمنشادی شادی از رنج و اندوه دشمن (در برخی از واژه نامه ها دشمنکامی آمده که درست نیست زیرا دشمنکامی به کام دشمن کاری را انجام دادن و برابر با خیانت تازی است)، سرزنش سر کوفت
دشمنشادی شادی از رنج و اندوه دشمن (در برخی از واژه نامه ها دشمنکامی آمده که درست نیست زیرا دشمنکامی به کام دشمن کاری را انجام دادن و برابر با خیانت تازی است)، سرزنش سر کوفت